آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد .

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیز ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

   

سلام

    1 ـ حوالی سال 80 و در دوران خوب دانشجویی ، چندین بار به همراه سایر دوستان بسیج دانشجویی واحد ورامین ـ پیشوا توفیق زیارت رهبری فرزانه را در حسینیه امام خمینی (ره) پیدا کردیم . طبق یک سنت چندین ساله ، در روز اربعین ، هیآت های دانشجویی در حضور ایشان به عزاداری می پردازند . بعد از آن نیز در چندین نوبت توفیق زیارت معظم له نصیب مان شد . آخرین بار در صبحگاه مشترک و از فاصله دو متری .

    2 ـ خدا بر طول عمر بابرکت شان بیافزاید و سایه پر مهرشان را از سر این کشور و سایر آزادیخواهان جهان کوتاه نکند . ان شاءالله . شخصیت بسیار عظیم ایشان در بسیاری از زمینه ها ، بی مثال است . اگر هوش سرشار ، آینده بینی و دشمن شناسی ایشان نبود ، ایران ، ایران قدرتمند و پرتوان امروز نبود . کاش مسئولین اقتصادی کشور نیز کمی به فکر می بودند تا به موازات پیشرفت های بزرگ نظامی و موشکی و ... اقتصادمان نیز سر و سامانی می گرفت .

   3 ـ این دو بیت را در اواخر دوران دبیرستان و در سال 74 گفته ام . بهمن 78 ، در راه تهران به ورامین حوالی زیباشهر این شعر را برای استاد حاج محمدرضا آقاسی رضوان الله تعالی علیه خواندم و ایشان کلمه " غم " را جایگزین کلمه " یم " کرد و فرمود : اینطور بهتره . خدا رحمت شان کند .

   4 ـ در سال 1395 در مراسمی در تالار آموزش و پرورش منطقه 14 ، پس از گفتگو با آیت الله محسن قمی ، ایشان بزرگواری کردند و گفتند : بنویس ، شعر و دستخطت را به دست معظم له می رسانم . نوشتم و ...

رهبر من ! جان و دل و روح من !
در غم طوفان بلا ، نوح من !

آمده ام تا به رهت جان دهم
آنچه پسندی ، بخدا آن دهم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۲۷
احمد بابایی

سلام

1 ـ شامگاه دیروز چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰ ، اختتامیه شانزدهمین جشنواره شعر فجر در تالار وحدت برگزار و از تلاش های حاج علی انسانی در حوزه شعر تقدیر و نشان درجه یک هنری به او اعطا شد .

2 ـ در روز 19 بهمن 1378 با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضا آقاسی (ره) در پارچین قرار گذاشتم . بعد از اتمام مراسم عقیدتی سیاسی پارچین و سپس مسجد شهرک دوهزار واحدی ، سوار بر پیکان سفیدی بسمت ورامین حرکت کردیم .  هنگام حرکت ، حاجی جان اصرار داشت عقب بنشیند تا کمی بخوابد و استراحت کند . با اصرار و تعارف بسیار من رفتند جلو . نزدیکترین راه ، جاده روستای سعیدآباد بود . همان ابتدای حرکت ، راننده یک نوار کاست گذاشت که مداح ، روضه ای از حضرت زینب ( سلام الله علیها ) می خواند . حاجی جان تا آخر روضه را گوش می کرد و اشک می ریخت . در اوج روضه دیدم شانه هایشان بشدت می لرزد . نوار که تمام شد از راننده پرسید : این مداح کی بود ؟؟ راننده گفت : مداح هیئت محله مون .

3 ـ در حال عبور از داخل روستای سعیدآباد بودیم  .  گفتم : حاجی ! بهترین مداح بنظر شما کیه ؟ گفت :"  احمدجان! مداح باحال میخوای ؟ حاج علی انسانی . شاعر باحال میخوای ؟ حاج علی انسانی . آدم باحال میخوای ؟ حاج علی انسانی ".
در مراسم هفتم حاجی جان ، حاج علی انسانی عزیز را دیدم و این خاطره را برایشان نقل کردم .

سلامتی حاج علی آقای انسانی
و
شادی روح استاد حاج محمدرضا آقاسی
صلوات

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۱۴
احمد بابایی