آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها
چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۴۱ ب.ظ

مناجات

    روز شنبه 10 اسفند ماه 1381 چهارمین اردوی راهیان نور بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین ـ پیشوا یادواره شهید محمدرضا کارور با حضور 110 دانشجوی زائر آغاز شد . بعد از اتمام اردو ، دربین آثار هنری دانشجویان شرکت کننده ، مجموعه شعری از سرکار خانم الهه زیوردار به دستم رسید که اردو و اتفاقات آن را به نظم کشیده بود . پس از مطالعه آن بر آن شدم تا من نیز اردو را به نظم بکشم . مجموعه "هفته ای در بهشت" ، در قالب 824 بیت سفرنامه منظوم من است از آن سفر دوست داشتنی . از ابتدا تا انتهای سفر . مثنوی زیر برشی است از همان مجموعه که اشاره ای دارد به مناجات یکی از دانشجویان شرکت کننده در آن اردو که در نیمه های شب مشغول عبادت و راز و نیاز بود . تقدیم به شما و همه همسفران !

 

نیمه های  شب ، همه درخواب ناز

تک  وَ  تنها با خدا غرق نیاز

 

در رکوع و در سجود و در قنوت

گاه ذکری برلب و گاهی سکوت

 

سجده ها می رفت  بی حدّ و شمار

گریه ها می کرد چون ابر بهار

 

تا بیابد نزد حق او اعتبار

تا صفای باطنی آرد به بار 

 

نفس خود در زیر پا انداخته

توسن دل سوی بالا تاخته

 

از گناهش داشت او بیم و هراس

دائماً می کرد بر او التماس :

 

حالتی از جنس آه  آورده ام

من به کوی تو  پناه آورده ام

 

شرمسار و روسیاهم ، وا اسف !

غرق دریای گناهم ، وا اسف !

 

قدر والای خودم نشناختم

بندگی ات را به شیطان باختم

 

چشم هایم منظر باطل چو دید

گوش هایم حرف غیر از تو شنید

 

دست هایم در ره باطل به کار

پای من هم در رکاب او سوار

 

عاقبت هم بنده شیطان شدم

آنکه را گفتی مشو ، من آن شدم

 

من نبودم آنکه تو می خوا ستی

راه کج رفتم به جای راستی

 

بر سرم ، گرد و غبار معصیت

کوله بارم  ،  پُر  زِ بار معصیت

 

حرمت نان  و نمک  بشکسته ام

از خودم ، از بندگی ام خسته ام

 

موج ها  آید ز هر سو  بر تنم

یک نظر ، تا بلکه موجی بشکنم

 

ربّنا  خوابم  ،  تو  بیدارم  نما

بی هشم یارب ! تو هشیارم نما

 

قلب پر درد مرا آرام کن

سرکشی توسنم را رام کن

 

قعر چاه هستم و محتاج طناب

شافعم باش ای خدا ! یوم الحساب

 

آه مجنون ـ فروردین 82

 



نوشته شده توسط احمد بابایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد .

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیز ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

مناجات

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۴۱ ب.ظ

    روز شنبه 10 اسفند ماه 1381 چهارمین اردوی راهیان نور بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین ـ پیشوا یادواره شهید محمدرضا کارور با حضور 110 دانشجوی زائر آغاز شد . بعد از اتمام اردو ، دربین آثار هنری دانشجویان شرکت کننده ، مجموعه شعری از سرکار خانم الهه زیوردار به دستم رسید که اردو و اتفاقات آن را به نظم کشیده بود . پس از مطالعه آن بر آن شدم تا من نیز اردو را به نظم بکشم . مجموعه "هفته ای در بهشت" ، در قالب 824 بیت سفرنامه منظوم من است از آن سفر دوست داشتنی . از ابتدا تا انتهای سفر . مثنوی زیر برشی است از همان مجموعه که اشاره ای دارد به مناجات یکی از دانشجویان شرکت کننده در آن اردو که در نیمه های شب مشغول عبادت و راز و نیاز بود . تقدیم به شما و همه همسفران !

 

نیمه های  شب ، همه درخواب ناز

تک  وَ  تنها با خدا غرق نیاز

 

در رکوع و در سجود و در قنوت

گاه ذکری برلب و گاهی سکوت

 

سجده ها می رفت  بی حدّ و شمار

گریه ها می کرد چون ابر بهار

 

تا بیابد نزد حق او اعتبار

تا صفای باطنی آرد به بار 

 

نفس خود در زیر پا انداخته

توسن دل سوی بالا تاخته

 

از گناهش داشت او بیم و هراس

دائماً می کرد بر او التماس :

 

حالتی از جنس آه  آورده ام

من به کوی تو  پناه آورده ام

 

شرمسار و روسیاهم ، وا اسف !

غرق دریای گناهم ، وا اسف !

 

قدر والای خودم نشناختم

بندگی ات را به شیطان باختم

 

چشم هایم منظر باطل چو دید

گوش هایم حرف غیر از تو شنید

 

دست هایم در ره باطل به کار

پای من هم در رکاب او سوار

 

عاقبت هم بنده شیطان شدم

آنکه را گفتی مشو ، من آن شدم

 

من نبودم آنکه تو می خوا ستی

راه کج رفتم به جای راستی

 

بر سرم ، گرد و غبار معصیت

کوله بارم  ،  پُر  زِ بار معصیت

 

حرمت نان  و نمک  بشکسته ام

از خودم ، از بندگی ام خسته ام

 

موج ها  آید ز هر سو  بر تنم

یک نظر ، تا بلکه موجی بشکنم

 

ربّنا  خوابم  ،  تو  بیدارم  نما

بی هشم یارب ! تو هشیارم نما

 

قلب پر درد مرا آرام کن

سرکشی توسنم را رام کن

 

قعر چاه هستم و محتاج طناب

شافعم باش ای خدا ! یوم الحساب

 

آه مجنون ـ فروردین 82

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی