کودکی از غزه خوابم را ربود
چون شنیدم قصه اش را می سرود :
ای خدای آسمان ها و زمین !
از همان بالا نگاهم کن ، ببین :
توی چادرها به دنیا آمدم
تا همین سنّی که بالا آمدم
من ندیدم روز غیر جنگ را
مرده شور غرب بی فرهنگ را
مرده شور هرچه نامرد عرب
نامسلمانان بی اصل و نسب
مرده شور این سران بی بخار
هی شعار و هی شعار و هی شعار
عاشقان قدرت پوشالی اند
از مسلمانی خدایا خالی اند
من یقین دارم مسلمان نیستند
با شما بر عهد و پیمان نیستند
گرچه در ظاهر شبیه آدمند
با شیاطین دست در دست همند
خاک عالم بر سر این حاکمان
حامیان قاتلان کودکان
خواهر من با عروسک دفن شد
با همان دستان کوچک دفن شد
مادرم دق کرد و با او جان سپرد
با خودش جز عشق چیزی او نبرد
ما مسلمانیم ای قوم یهود!
جز پشیمانی نداری هیچ سود
ما نمی میریم ، اینجا خاک ماست
سرزمین مادری پاک ماست
ما به رفتن قول ماندن داده ایم
تا همیشه زنده و آزاده ایم
مرگ ما آغاز راهی دیگر است
دست ما از دست تان بالاتر است
دست ما در دست حی داور است
مطمئن هستم که دست آخر است
دست آخر می رسد با برد ما
چونکه نزدیک است وقت انقضا
آه مجنون 1404/02/02