آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد .

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیز ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

روز هفتم :

صبح روز اربعین : برای نماز صبح که بیدار شدم منشأ  باد خنک را یافتم . تمام شب فکر می کردم باد طبیعی است در حالی که کولر همسایه بغلی بود که نسیمش به ما می رسید .  نماز را در همان پیاده رو فرادی خواندم و بیدار دراز کشیدم . برای صبحانه محمدآقا برایم حلیم و تخم مرغ آب پز آورد و جویای حالم شد . برادرم حسن نیز از راه رسید و  برای دیدن دوستان با او به طبقه دوم رفتیم . حسن تنهایی و فقط ظرف یک روز و نیم ، تمام مسیر نجف تا کربلا را که ما چهار روز کامل آمده بودیم ، پیاده آمده بود . پاهایش تاول داشت و کمی خسته بود .

حرم : صبح روز اربعین همراه با محمدآقا و حمیدآقا و مجید عزیز برای زیارت به سمت بین الحرمین حرکت کردیم . ازدحام جمعیت به حدی بود که به سختی می شد حرکت کرد . سخت ترین قسمت کل سفر همین فاصله کوتاه محل اسکان تا بین الحرمین بود که تقریباً یکساعتی طول کشید . متاسفانه برخی خانم های ایرانی به رعایت برخی اصول بی توجه اند . زیارت امری مستحب و رعایت فاصله با نامحرم امری واجب است و رسیدن به حرم و حتی خود ضریح مطهر ، مجوز برخورد با نامحرم نیست و در آن شلوغی و خستگی و کوفتگی ، مجبور به جمع کردن خودمان بودیم . نزدیک حرم حضرت عباس علیه السلام که رسیدیم ، مجید از شلوغی فضا استفاده کرد و از قسمت خروج وارد شد و به ما هم سفارش ورود کرد . مسئول آنجا فهمید و همه را بیرون کرد . هر چه فکر کردیم راهی برای ورود نبود و قطعاً چند ساعتی زمان می برد . به ناچار به سمت اسکان برگشتیم ، حتی بین الحرمین را ندیدیم . مجید زائر باراولی بود و از میان تمام فضاها و حرم ها ، آرزوی دیدن بین الحرمین را داشت و صدافسوس که این آرزو بر دلش ماند .

وداع با کربلا : به اسکان که رسیدیم کوله ها را جمع کرده و برای برگشت به سمت مرز با برادرم حسن و برادران ظهوری خداحافظی کردیم . در طول مسیر اسکان تا گاراژ از چند موکب پذیرایی شدیم که شامل غذا و هندوانه ای شیرین بود .

گاراژ : به دلیل تجربه سخت سال گذشته که از کربلا تا مرز خسروی را با شش ماشین و حدود 20 ساعت زمان پشت سر گذاشته بودیم ،  اضطراب پیدا کردن ماشین تا مرز به جان من و محمدآقا و حمیدآقا افتاده بود و مجید اصلاً نگران نبود و حق هم داشت . به ورودی گاراژ که رسیدیم محمدآقا گفت که پخش شویم برای پیدا کردن ماشین خسروی که من مخالفت کردم ، چون امکان گم شدن مان بود و من هم هیچ رمقی نداشتم برای راه رفتن . محمدآقا از ما کمی فاصله گرفت و رفت به سمت یک ون . یک دقیقه نگذشته ، صدا کرد بیایید . ماشین خسروی بود و جالب اینکه فقط 4 صندلی خالی داشت . مجید و محمدآقا جلو و کنار راننده نشستند و من و حمیدآقا پشت سرشان . کرایه نفری 30 هزار دینار عراقی بود که به پول ما و دینار 32 هزار تومانی می شد 960 هزار تومان .

در مسیر برگشت : هوای کربلا گرم بود و کولر ماشین جانی برای خنک کردن هوای داخل نداشت و زائران عقبی که دو خانواده بودند یکسره تذکر می دادند و مجید و محمدآقا هم دست و پا شکسته به راننده حالی می کردند که حالی به کولر ماشین بدهد که البته اتفاقی نمی افتاد چون کولرش از اساس ضعیف بود . تشنگی هم اذیت مان می کرد . هر جایی آب پخش می کردند می گرفتیم و هر نفر چند بطری لیوانی می خوردیم . موکب های عراقی بین راه کربلا تا مرز که معلوم بود اهالی روستاهای محروم در مسیر هستند در نهایت مهمان نوازی و محبت ، پذیرای زائران برگشتی بودند . بطری های خنک آب را به تعداد جمعیت ون در پلاستیکی ریخته بودند و به محض کم شدن سرعت آنرا از شیشه ماشین به داخل می انداختند تا ترافیکی شکل نگیرد . نشستن در ون سخت بود و برای قدبلندها خیلی سخت تر . اصلاً امکان تکان خوردن نداشتم و سرجای خودم خشک شده بودم . دعا می کردم به هر بهانه ای بایستد تا بلکه برای چند دقیقه ای راه بروم .

نماز و ناهار برگشت : برای ناهار و نماز که نگه داشت انگار از زندان آزاد شده بودم . برای سرویس بهداشتی به منزلی در پشت موکب رفتیم و بعد از وضو ، نماز و صرف ناهار که طبق معمول خورش لوبیا و برنج هندی بود مجدداً به راه افتادیم . در طول مسیر هر چه کوشیدم بخوابم نمی شد و چندباری در حد چرتی کوتاه چشم هایم بر هم رفت . متأسفانه در ماشین خوابم نمی برد و این عادت در سفرهای اینچنینی مایه دردسر است . خوشا به حال آنانکه در ماشین راحت می خوابند .

دعوای شبانه : هوا دیگر تاریک شده بود و ما هم در نزدیکی های مرز بودیم که ماشین به یکباره نگه داشت . راننده سریع به عقب ماشین رفت جایی که ماشین های زیادی ایستاده بودند و شلوغ بود . مجید و محمدآقا و سپس حمیدآقا به درخواست من به محل تجمع رفتند و خودم به دلیل خستگی و بی رمقی حالی برای رفتن نداشتم . صحنه هر لحظه شلوغ تر می شد و نگرانی من بیشتر . بیشتر نگران مجید بودم که در میان معرکه آسیبی نبیند . بیست دقیقه ای که گذشت آمدند و فهمیدم که بین راننده ای عراقی با زائر ایرانی بر سر کرایه اختلاف و درگیری بوجود آمده و به زد و خورد کشیده شده  . امری که بسیار مذموم و ناپسند بود آنهم در این سفر معنوی و بنظرم هر دو مقصر بودند و باید کمی گذشت می کردند .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۰۲ ، ۲۳:۴۲
احمد بابایی

مرز : به مرز که رسیدیم خیلی راحت عبور کردیم و ترافیک انسانی نداشت . در موکب های عراقی آب انار و آب لیمو و ... خوردیم و به سمت باجه های ایرانی رفتیم . مهر ورود که توسط باجه های ایران بر گذرنامه ها خورد ، وارد محوطه کشور عزیزمان شدیم و یک راست رفتیم تا آبی به سر و صورت بزنیم . حال مان جا آمد . همان نزدیکی ها نشستیم بر زمین و چلوگوشت خوشمزه ایرانی را همراه با نوشابه خوردیم که خیلی دلچسب بود . بعد از آن مجید یک پرس قیمه را با من نصف کرد که کلاً مزه چلوگوشت را از بین برد . نماز مغرب و عشار را در نمازخانه ساختمان مرز خسروی خواندیم و برای حرکت به سمت تهران به سوی ماشین در پارکینگ رفتیم . چادر هنوز روی ماشین بود چون از دو قسمت جلو و عقب خوب بسته بودیمش . خدا را شکر با یک استارت روشن شد و حمیدآقا نشست پشت فرمان و به راه افتادیم .  من و محمدآقا دوست داشتیم بمانیم و بخوابیم ، در مقابل حمیدآقا و مجید اصرار به حرکت داشتند و همان شد که آنان می خواستند .

سوغاتی : ساعت دقیقاً 2 بامداد بود که برای بنزین وارد جایگاهی در استان کرمانشاه شدیم . بساط های زیادی در خروجی پمپ بنزین گسترده بود که بیشتر از همه نان برنجی و کاک به چشم می خورد . چندتایی از هر کدام گرفتیم و مجدد براه افتادیم . ساعت 3 بامداد در یک ساختمان کوچکی برای استراحت نگه داشتیم و تا اذان صبح خوابیدیم . بعد از نماز هم خوابیدیم تا روشن شدن هوا و دوباره حرکت کردیم . در بین راه و در تمام شهرها ، موکب ها پذیرای زائران بودند . ساعت 12 ظهر در بزرگراه آزادگان و دقیقاً زیر پل بزرگراه امام علی علیه السلام با مجید خداحافظی و بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در مسجد سیدالشهداأ شهرک مشیریه به سمت ورامین حرکت کردیم و اینچنین سفر خوب و خاطره انگیزمان به اتمام رسید با همسفرانی از جنس ماه .  خدا حفظ شان کند و همسفر سفرهای دیگرم ان شاءالله .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۲ ، ۱۰:۲۷
احمد بابایی

هدایای کودکان : سال گذشته حسرت تهیه و توزیع هدیه بین کودکان عراقی به دلم ماند و این شد که امسال از چند هفته مانده به سفر ، مصمم به تهیه اش شدم . اهدای هدیه های کوچک ، کار خیلی خوب و لذتبخشی است که توصیه می کنم همه زائران حتی در ایام غیر اربعین نیز تجربه اش کنند چون طعم شیرین سفر را چند برابر می کند و برای ما و ایشان خاطره انگیزتر . بازار مروی تهران به دلیل تنوع و قیمت مناسب ، بهترین جایی بود که می شد آنها را تهیه کرد . در راسته لوازم کودکان ، زائران بسیاری بودند که مثل من دنبال هدیه اربعینی بودند . خوشبختانه فروشندگان نیز همکاری داشتند و تجربیات خوبی را به اشتراک می گذاشتند و ضمن راهنمایی و اعمال تخفیف ، التماس دعا هم داشتند . وقتی عکس بسته های هدیه ام را در گروه ایتایی سفرمان گذاشتم ، باقی عزیزان هم بانی شدند و سفارش خرید دادند . 

دختران : خرید برای دختران به دلیل تنوع فراوان محصولات بسیار راحت تر بود و می شد از بین صدها نوع وسیله چندتایی را انتخاب کرد . دستبندهای کشی و زنجیری قشنگی را به همراه کش مو در چندین مغازه انتخاب و تهیه کردم  . قیمت دستبندها هم نسبت به آنچه که بصورت تکی بفروش می رسد بسیار ارزان تر بود . سه بسته 12 تایی دستبند زنجیری و یک بسته 12 تایی دستبند کشی و دو بسته دستبند مشکی 6 عددی به همراه یک بسته 48 تایی کش مو  هدایای دختران و 30 عدد انگشتر طرح عقیق هدایای پسران بود و اتفاقاً بسیار کم آمد و برای سال بعد باید تعداد بیشتری را در نظر گرفت .  البته باید به وزن و حجم هدایا نیز توجه داشت تا موجب اذیت نشود .

پسران : برای پسر بچه ها انتخاب سخت بود و به ناچار به انگشتر رسیدم . جعبه انگشتری 120 تایی بود ولی صاحب فروشگاه محبت کرد و بخاطر اربعین با فروش یک چهارمش موافقت کرد . انگشترها با آنکه دانه ای 5 هزار تومان بودند ولی بسیار ارزشمندتر بنظر می رسیدند و خدا را شکر با استقبال خیلی خوب کودکان عراقی مواجه شد . 

انتخاب : در مسیر پیاده روی ، کودکان هر عشیره مقابل موکب شان در دسته های سه تا شش نفره بر خلاف جهت حرکت زائران ایستاده و شعار می دادند . "لبیک یا حسین" بیشتر از باقی شعارها به گوش می رسید . فرهنگ تربیت شیعیان عراقی و آشنایی کودکان شان با مفاهیم و ارزش های دینی باید برای جامعه ما الگو باشد . کودکان در عراق از بدو تولد عشق ورزیدن عملی به اهلبیت را با تمام وجود یاد می گیرند و در این راه خودشان را هیچ به حساب می آورند . کودکان زیادی را دیدیم که در گرمای سوزان عراق در حال پذیرایی از زائران بودند ، پسربچه هفت ساله ای را دیدم که سینی سنگین غذا را روی سرش نگهداشته بود تا زائران یکی یکی غذا بردارند ، امری که پدر و مادر ایرانی حاضر به انجامش توسط فرزندانشان  نیستند . هدایا را بین اینها تقسیم می کردیم . خوشحالی و تشکرشان خستگی راه را از بین می برد . دستبندها و انگشترها را خودمان توزیع کردیم . بعد از اینکه یک جفت کش مو به یک دختربچه ایرانی دادم از مادرش درخواست کردم زحمت توزیع بسته را با اولویت کودکان عراقی بکشد و ایشان هم پذیرفتند .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۲ ، ۱۰:۰۴
احمد بابایی

همسفر : مهم ترین بخش سفر همسفر یا همسفرانند و نقش شان در این سفر بخاطر دشواری ها  و نوع سفر بسیار مهم تر از سایر سفرهاست . برخی تنهایی را برای اربعین تجویز می کنند که البته برای درک معنویت و تفکر پیشنهاد خوبی است اما باید دانست تنهایی رفتن به این سفر سختی های خودش را دارد . خودم دو ، سه ، چهار ، پنج و شش نفره اش را تجربه کرده ام و بنظرم سه تا پنج نفر بهترین است به شرطی که همه یکدست و یکدل و همراه باشند و بین خودشان یک نفر حرف آخر را بزند . دوستان امسالم بهترین بودند مخصوصاً مجید که پدیده سفر امسال مان شد .

عکس روی کولهچه با عکس و چه بی عکس ، این سفر تمام می شود و جدای از سفر ماشینی ، چیزی حدود 100 کیلومتر پیاده می روی پس چه بهتر از این فرصت برای ترویج ارزشها استفاده کرد ، ضمن آنکه کوله ات متمایز می شود و راحت پیدایش می کنی و از گم شدنش در اثر اشتباه نیز پیشگیری . عکس روی کوله می تواند عکسی از رهبر فرزانه انقلاب ، شهید یا شخصیت مورد علاقه و یا شعر و حتی دلنوشته ای باشد . امسال هم مانند پارسال ، یکهفته مانده به حرکت ، عکس زیبایی از حاج محمدرضا آقاسی رحمت الله علیه با برنامه متن نگار در گوشی تلفن همراهم طراحی و برای چاپ به مرکز چاپ عکس پیام در خیابان رسالت ورامین بردم و در سایز 18 در 21 سفارش چاپ سیلک دادم با قیمت 25 هزار تومان . کیفیت چاپ شان در ورامین حرف اول را می زند و از خیلی از چاپ های تهران نیز بهترند . عکس که چاپ شد برای پرس به دفتر فنی خیابان شهید باهنر بردم که آنجا هم کیفیت خوبی در پرس دارند و 15 هزار تومان هزینه پرس شد . سال گذشته محمدعلی پیروی زحمت طراحی عکس را کشید و امسال خودم و اتفاقاً کار قشنگی از آب درآمد و محض احتیاط دوتا چاپ کردم و مجید در همان روز نخست خواست تا او هم بر روی کوله اش نصب کند . در طول مسیر ایرانیان زیادی در پشت سرمان خدابیامرزی می گفتند برای حاجی عزیز و برخی هم سر صحبت باز می کردند و خاطره ای از ایشان نقل می کردند .

اسپیکر : قبل از سفر حافظه گوشی را چک و خالی کنید تا فضای مناسبی برای تهیه عکس و فیلم داشته باشید . همراه داشتن یک اسپیکر با رم یا فلش پر شده از سخنرانی ها ، مناجات و نوحه های مورد علاقه هم می تواند بسیار مفید و قابل استفاده باشد .

بسته اینترنتی : قبل از خروج از مرز ، نسبت به تهیه بسته اینترنتی ویژه اربعین اقدام کنید و کار را به عراق نکشانید . امسال در عمود 494 از نمایندگی ایرانسل ، بسته 7 گیگ با قیمت 100 هزارتومان تهیه کردم که البته تا آخر سفر تمام نشد و نیمی از حجمش باقی ماند . کاش همان ابتدا گرفته بودم .  

ماشین شخصی : پیشنهاد می کنم برای تردد تا مرز و بالعکس حتماً از خودروی شخصی استفاده کنید که از همه وسایل دیگر بنا به دلایلی بهتر و خاطره انگیزتر است . جدای از صرفه جویی در هزینه ، هر جایی که بخواهید می توانید توقف کنید و از موکب ها بهره مند شوید و در برگشت علاوه بر آسودگی خاطر بابت تأمین وسیله ، در هر شهری بگردید و سوغاتی تهیه کنید . مثلاً در همدان محصولات باغی زیادی برای خرید با قیمت مناسب هست که فقط در صندوق عقب خودرو می توان جای داد . 

کوله : از کوله ای با کیفیت و سایز خودتان استفاده کنید . کوله های رایج در بازار بخاطر مواد پلاستیکی زیاد کمر را می سوزانند . کوله محمدآقا از جنس کتان بود و خنک . سبکی کوله هم بسیار مهم است و نباید کوله سنگین شود .

چفیه نخی بزرگ : یکی از لازم ترین وسایل این سفر است که حتماً باید از جنس نخی آن استفاده کرد . متاسفانه اکثر چفیه های رایج در بازار دارای مواد هستند و اذیت کننده . چفیه نخی خوب ، بهترین مانع در برابر آفتاب سوزان عراق است و بسیار پرکاربرد . پاساژ مهستان بهترین جایی است که می شود چفیه نخی پیدا کرد .یک نخ از آن را با کبریت بسوزانید ، اگر جمع و سفت شد مواددار و اگر مثل هود پودر شد نخ است . 

کفش : برای این سفر نباید از کفش نو استفاده کرد و بهترین کفش کفشی است که ماه ها کار کرده و امتحان پس داده باشد . اسکیچرزها کفش های مناسبی اند . ضمناً با توجه به ورم پا در طول پیاده روی لازم است کفش تنگ نباشد . چند ماه قبل از سفر کفش را بپوشید و استفاده کنید .

دمپایی : بردن یک دمپایی پلاستیکی معمولی در این سفر لازم و ضروری است و روزی نیست که به کار نیاید . دمپایی اربعین باید جنسی خشک و تقریبا سفت داشته باشد و دمپایی های خیلی نرم و نیز صندل ها به دلیل گرمای زیاد اصلاً مناسب این سفر نیستند و اذیت می کنند .

کلاه نقاب بلند نخی:  برای آقایان کلاه نقاب بلند و برای بانوان نقاب بلند بسیار به کار می آید و از سوختگی صورت در آفتاب سوزان سفر جلوگیری می کند . البته هر چه رنگش روشن تر باشد منفعتش نیز بیشتر است .

عینک آفتابی :  عینک خوب و با کیفیت هم توصیه بعدی است . جدای از کیفیت مناسب ، باید از عینک سایز خود استفاده کرد تا به دلیل ساعت ها استفاده گوش و بینی اذیت نشود .

یادگیری لغات و جملات پرکاربرد : خیلی خوب است قبل از شروع سفر چند کلمه و جمله پرکاربرد نظیر تشکر به زبان عربی و ... را بیاموزیم  و در سفر لذتش را ببریم و مجبور نشویم که در پاسخ به محبت عراقی ها فقط بگوییم : شکراً  .

لباس : یکی از مهمترین موضوعات برای زائران پیاده مخصوصاً در این روزهای گرم سال در کشور عراق مسئله لباس است و در بین لباس ها شلوار از همه مهم تر . لباس های زیر و روی زائر باید نخی ، خنک ، نازک ، اندازه و دارای سابقه استفاده باشد ، یعنی لباس نو نباشد . برای تمام سفرها ، شلوار بسیار خنک دوختم و از شلوارهای معمول پرهیز کردم . سال 97  بعد از سه روز پیاده روی و همسفری با مهدی عالیدایی ، در کربلا متوجه جنس شلوارم که تیترون مشکی بود شد ، چون کاملاً به طرح شلوار بیرونی دوخته شده بود . امسال یکماه قبل از سفر برای هر چهار نفرمان ، پارچه کتان کاغذی از بازار عبدل آباد تهیه کردم و بانی دوخت هم یکی از بستگان شد که استاد ماهری است در خیاطی و هر ساله زحمت دوخت شلوارها با اوست . نیامد و می خواست در ثواب سفر شریک شود . خدا اجرش دهد که بی نهایت عالی شد کارش مخصوصاً شلوارهای مجید چون الگوی خوبی فرستاده بود .

حمام : حمام ها کم و شلوغند . سخت نگیرید و در مسیر پیاده روی از سرویس های بهداشتی بجای حمام استفاده کنید ، به لذتش می ارزد . لیف و صابون و شامپوی هتلی هم با خودتان ببرید.

قرص و دارو : اگر قرص خاصی مصرف می کنید با خود ببرید و از بردن قرص های ویتامینه نظیر جوشان ویتامین c هم غافل نشوید .

طناب نازک : برای پهن کردن لباس لازم می شود ضمن آنکه وزنی هم ندارد و کاربردهای دیگری هم می تواند داشته باشد .

حق یارتان و این سفر مقدس مکرر روزی تان ان شاءالله

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۲ ، ۰۹:۰۹
احمد بابایی