آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد .

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیز ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

سلام ای نازنین نازدانه !
سلام ای مهر و لطفت بی نشانه

برایت شعر آوردم من امشب
شبیه شعرهای عاشقانه

دلم باور ندارد رفتنت را
امید روشن این آشیانه

بیا یک شب به خوابم حرف دارم
برایت از زمین و از زمانه

برای بار چندم می نویسم
روان و صاف و ساده ، عامیانه :

خدا رحمت کند هر عاشقی را
که ماند پای عشقش جاودانه

آه مجنون  1402/01/18

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۰۵
احمد بابایی

 

     سیدمرتضی جعفرپور را از سال ۸۴ می شناسم . از همکاران فعال ، پرانرژی ، بامعرفت و دلسوز . حس نوع دوستی اش اینقدر زیاد هست که برای حل مشکل یک همکار ، حاضر است به ساعت ها وقت گذاری و تلاش و پیگیری . میزان وفاداری اش به سازمان نیز بیش از حد معمول است . اوج این رفتارها در دوران مسئولیتش در اداره رفاه جلوه گر بود . 

در دو مرحله نیز با سید مستقیم کار کرده ام . روی وقت گذاری ، دلسوزی ، صداقت و سلامتش حساب ویژه‌ای می شود باز کرد . برای دوست و همکار عزیزمان محمدسعید مویدی فر که خدا رحمتش کند ، بسیار بیش و بهتر از یک برادر زحمت کشید و وقت گذاشت .  خدا خیرش دهد . روزی هم که سعید رفت بی قراری سید ، موید این ادعایم شد . اینها خلاصه ای بود از ویژگی های این سید عزیز که بچه شاه عبدالعظیم حسنی است و هنوز هم ارادت و رفت و آمدش به آنجا برقرار .

وقتی در سال ۹۱ قصیده بلند ۲۸۴ بیتی را در توصیف تک تک همکاران گفتم ، بارها به من گفت : خیلی دوست دارم بدانم برای من چه خواهی سرود ؟ و من هر بار چیزی در پاسخ برای فرار می دادم .

در طول این سال ها فرصتی دست نداد تا اینکه در لحظات قبل اذان و افطار در تالار شام غریبان همسر عموی فقیدم اینطور آمد ، هر چند این شعر نیز برای او و در مورد شخص او نیست ، بلکه داستان گفتن شعر برای اوست . وگرنه سید عزیز است و حرمتش واجب و چه زیبا فرمود که : اگر با من نبودش هیچ میلی؟ چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟؟

 

چندسالی است جناب جعفرپور

یک طلب دارد از من ماهر

دوست دارد برای او گویم

چند بیتی به رسم یک شاعر

 

بارها گفته ام : برادر من !

شعر باید خودش به جوش آید

کار من نیست چیدن کلمات

شعر را یک شرایطی باید

 

گفتمش جان من ، رهایم کن

گرچه حال شعر من بد نیست

گفتن از تو مجال می خواهد

گفتن از تو ، کار احمد نیست

 

گفتن از تو محال ممکن هاست

حال ما را دگر خراب مکن

جان احمد ز شعر خود بگذر

اینقدر سوال و جواب مکن

 

گفت : باشد ولی به فکرم باش

خواهشی دارم از شما آقا

بر خلاف رویه معمول

توی شعرت مرا ببر بالا

 

نکند عین باقی اشعار

ضدحالت نصیب ما گردد

هر چه خواهد دلت به ما گویی

سهم ما فحش و ناسزا گردد

 

با سعید و مجید و با اصغر

توی شعرت ببین چه ها کردی ؟

جای تعریف مثبت و تمجید

از لب پرتگاهشان رها کردی

 

گفتمتش خوب ، چون خودت گفتی

کار من نیست وصف این و آن

هر چه گفتم دلیل محکم داشت

غیر این نیست شآن یک انسان

 

آه مجنون 1402/01/07

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۲۴
احمد بابایی

آغاز تمام ماجراها اینجاست
چشم دل ما به لطف و مهر مولاست

دیدیم و شنیدیم که شاعر فرمود :
"سالی که نکوست ، از بهارش پیداست "


آه مجنون 1401/12/29

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۲ ، ۰۸:۱۱
احمد بابایی