مادر
طبق رسم هفتگی با همسرم
آمدم جمعه به پیش مادرم
می نشینم بر سر صبحانه اش
من ندیدم گرم تر از خانه اش
خانه اش گرم است و امن و باصفا
دلنواز و دل فریب و دلربا
گرچه بابا پادشاه منزل است
مادرم خورشید و ماه منزل است
گرمی خانه ز نور مادر است
در میان خانه او چون گوهر است
گوهر هر خانه بی شک مادر است
نورش از خورشید هم بالاتر است
نور مادر ، نوری از نور خداست
مطمئن هستم که منظورِ خداست
چون نبی فرموده بر انس و نفوس :
بنده حق ! پای مادر را ببوس !
زیر پایش جنّت حق آفرین
بهترین مهر خدا روی زمین
خانۀ مادر همیشه روشن است
مایۀ امنیّت روح من است
خانۀ مادر چنان بیت خداست
از تمام خانه ها بحثش جداست
خانه اش بوی محبت می دهد
بوی خواب ناز و راحت می دهد
گرمی دستش امید زندگی است
عاشقی عاشق تر از او هست ؟ نیست
عشق مادر بی نظیر و بی مثال
شمّه ای از عشق ربّ ذوالجلال
عشق مادر تا ابد در خون اوست
عاشق فرزند خود ، مجنون اوست
تا نفس دارد همیشه عاشق است
در مصاف عاشقی اش صادق است
اینچنین عاشق ندیدم هیچ جا
بی توقع ، بی ریا ، بی ادّعا
گر دلش را بشکنی و بد کنی
گر بدی در حق او بی حد کنی
باز هم او مادر است و مهربان
عاشقی بی انتها و بیکران
ای پسر ! ای دختر خوب جوان !
قدر بابا ، قدر مادر را بدان
چون ندیدم بهتر از او هیچکس
برتر از او همدمی یا همنفس
جان من بادا فدای جان او
من فدای چهرۀ تابان او
من فدای مادرم از بیخ و بُن
بارالها ! مادرم را حفظ کن !
آه مجنون . 1400/08/28
حاج احمد انشاالله همیشه سایشون مستدام باشه