آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمدبابایی» ثبت شده است

مبارک باد میلادت در این روز پر از شادی
خدا را شاکرم امشب از این لطف خدادادی
رباعی جان گرفت از یمن این مولود عرفانی
قصیده با غزل آمد به سرحدّات آبادی

آه مجنون 1403/11/01

روز اول بهمن ، وقتی سری به صفحه اینستاگرام زدم ، خبر تولد آقای عرفان پور را دیدم که همکارانشان در حوزه هنری برایش جشن ساده ای تدارک دیده بودند . بداهه فوق را به همین مناسبت در قسمت نظرات نوشتم . میلاد عرفان پور در اول بهمن 1367 در شهر شیراز به دنیا آمده و استاد بلاشک رباعی در زمانه ماست . این رباعی معروف که اشک حضرت آقا را هم درآورد از سروده های اوست : 

ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند
از هر چه دم زدیم ، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

البته در سایر قالب ها نیز عالی درخشیدند . بعنوان مثال همین بیت عاشقانه :

رفتی و هیچ نگفتی که در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم

حاصل همکاری های او با محمدمهدی سیّار شعرهای نابی است که حتما شنیده اید و بارها توسط میثم مطیعی در نمازهای عید فطر و ... قرائت شده است . خدا حفظشان کند .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۳۷
احمد بابایی

کجا رفتی اسد ؟ برگرد ، برگرد
امان نامه چه ها با غیرتت کرد؟

فریب وعده های غرب خوردی
و ایضاً این شغالان و سگ زرد

خدا رحمت کند حافظ اسد* را
که بی ایران شدی حالا جهانگرد

برو خوش باش در روس و بلاروس
فرارت ننگ تاریخی است ، ولگرد

ندارد آبرو آن پادشاهی
که وقت جنگ و جنگیدن کم آورد

تو پایت روی خونهای زیادی است
ضرر کردی ، ضرر کردی تو نامرد

 

آه مجنون  1403/09/18

*حافظ اسد ـ پدر بشار در زمانی که در بستر مرگ بود به بشار گفته بود : تا زمانی که با ایران هستی ، هستی و هر زمانی که ایران را از دست دادی ، بدان که دیگر نخواهی ماند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۳ ، ۱۶:۲۲
احمد بابایی

دوباره حامد* ما شعر گفته
و یا بهتر بگویم معر گفته

ز بس که با نجابت هست حامد
همیشه با محبت هست حامد

مرا از عمق جانش دوست دارد
زیادی از توانش دوست دارد

مرا با چشم زیبایش چو دیده
برایم شعر تازه آفریده

مرا برده به بالا با کلامش
الهی من فدای این مرامش

الهی من فدای این محبّت
فدای این همه الفاظ مثبت

ولی حامد ! منم یک فرد ساده
ندارم اندکی هوش زیاده

اگر قدّم کمی از حد دراز است
چه گویم؟ لطف آن بنده نواز است

خط زیبای من هم لطف او بود
وگرنه من کی ام؟ سرشار کمبود

اگر شلوار لی در پای من نیست
گناه چشم توست و پای من نیست

منم لی و کتان دارم فراوان
نه مانند فلانی تنگ و چسبان

به وقت کت ، کت است و وقت لی ، لی
منم مشتاق خرسندی لیلی

هرآنچه باب میل لیلی ماست
بدون شک دل ما هم همان جاست

ندارم از خودم چیزی برادر
بجز لطف خدا و مهر مادر

پدر دست دعا بر آسمان برد
و سعی دشمنان ما زمین خورد

دعای مادرم را دوست دارم
که ظلّ رحمت پروردگارم

اگر پیروز میدان نبردم
بدان از سوی خود کاری نکردم

یکی از افتخاراتم همین است
که گفتی شعرهایت دلنشین است

نشاید من شوم برهان و الگو
جوابم را نده بعداً دوپهلو

نه من دُرّم ، نه برتر از بقیّه
سخن کوته کنم من بی تقیّه

من و الگو شدن ؟ ای وای بر من
نمی ارزم به قدر مُشتی ارزن

منم مانندتان از جنس مردم
شده بار دگر سوءتفاهم

آه مجنون 1403/09/15

* حامد ، پسرعمه خوب و با محبتم که به شغل خبرنگاری مشغول است ، شاعر نیست اما هر از گاهی با چیزی شبیه شعر محبتش را به من نشان می دهد و خنده بر جان مان می نشاند . در ساعت 19:23 امروز پنجشنبه 15 آذرماه در تلگرام برایم شعری فرستاد در مورد خودم و ضمن تعریف و تمجید ، مرتکب اغراق شد . نیم ساعت بعد جوابش را برایش فرستادم و از او تشکر کردم بابت محبتش . هر کجا هست خدایا به سلامت دارش .

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۳ ، ۲۱:۵۶
احمد بابایی

دوست بسیار عزیزم اصغر عبدالهیان بجستانی که دو سالی است به شهرستان آبا و اجدادی خویش ، بجستان در استان خراسان رضوی مهاجرت کرده ، زعفران های درجه یک و فوق العاده ای که دسترنج یکی از اقوام هست را به سفارش دوستان ، از طریق پست ارسال می کند . اشکال در کدپستی ما ، مانع از ارسال زعفران می شد تا اینکه بعد مدت ها کدپستی جدید را از اداره پست دریافت کردم و قیمت زعفران در این فاصله بیش از دو برابر افزایش یافت . بعد از سرودن شعر اصغر آقا اعلام کرد قیمت زعفران کاهش و به قیمت مثقالی 490 هزار تومان رسیده است . همین زعفران در بازار با برندهای معروف تا مثقالی 900 هزار تومان به فروش می رسد .


سلام حاج اصغر ای ماه درخشان
سلام ما به تو شاه بجستان

سلام از دشت سرسبز ورامین
سلامی از جنوب شرق تهران

چه فرقی می کند اصلاً برادر
کجای کشوری ، هر جای ایران

که باشی ، مرکز دنیا همانجاست
طلاخیز است این خاک زرافشان


امیدوارم که حالت خوب باشد
در این بی برقی و گرمای سوزان


نمی پرسی رفیقت هست زنده
نمی پرسی ز ما حالی ، مسلمان!

ببخشا گر شدم بنده مزاحم

دوباره زعفران خواهم فراوان
 
برای همسر خود ، مادر او
برای خاله و دایی و مامان

برای عمه ها و زن دایی ها
برای مریم و مهلا و مرجان

برای ساره و سارا ، سمیه
برای زهره و زهرا و مژگان 
 
برایم بهترین ها را تو بفرست
طلای سرخ از دشت خراسان

کدپستی برایت می فرستم
گرفتم از اداره پست ، آسان

دوباره همسرم امشب به من گفت :
"ندارم زعفران احمد ! به قرآن

غذا بی زعفران عطری ندارد
نماند آبرو در پیش مهمان
 
مگر اصغر نگفته می فرستد؟
نگو که او شده استاد چاخان"

نگفتم که گرانی هست ، علت
نگفتم که مقصر نیست ایشان

نگفتم که حقوقم هست اندک
نگفتم که حسابم هست داغان

تصور می کند کوتاهی از توست
تصور می کند که هست ارزان

نمی‌داند تورم تا کجا رفت
ندارد صاحبی از بهر سامان

دوباره اشک ملت گشت جاری
دوباره شخص قالیباف خندان

پزشکیان حدیث و آیه خواند
و اما کارگر نالان و‌ گریان

گناه این گرانی گردن کیست؟
که برد از جامعه تقوا و ایمان

دوباره یادم آمد غصه ها را
نمی خواهم , شدم بنده پشیمان

ولی حالا شما جدّی مپندار

شما از باب احسان ، حتی الامکان

برایم شصت مثقال معطّر
بعنوان صله ، بفرست الان

آه مجنون 1403/06/15

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۰۴
احمد بابایی

سلام

دلیل نگارش : امسال هم قصدی برای نوشتن سفرنامه اربعین نداشتم ، اما تأکید برخی دوستان و محبت و تمجید آنان از تجربه خواندن سفرنامه سال قبل ، باعث شد امسال نیز دست به قلم شوم و خاطرات شیرین سفر پیاده روی اربعین 1403 را با توضیحات بیشتری بنویسم . به هر حال از لطف دوستان عزیز ممنونم و بخاطر کاستی های قلمم در نوشتن عذرخواه . ان شاءالله بماند به یادگار .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۳۵
احمد بابایی

روز اول ـ پنجشنبه 25 مرداد ـ به سمت مرز خسروی

تغییر روز حرکت : حمیدآقا که مفتخر به خادمی حرم مطهر رضوی است ، روز چهارشنبه مشهد بود و صبح پنجشنبه به ورامین می رسید . بنابراین قرارمان تغییر کرد به ظهر روز پنجشنبه 25 مرداد . صبح پنجشنبه زودتر بلند شدم و ساعت هفت رفتم روستای قشلاق شمس آباد دنبال خاله ام و بعد از تحویل سریع ارز اربعینش از پست بانک خیابان شهید باهنر ، او را مجدد به منزلش رساندم . خاله جان می گفت : جدای سفرهای کاروانی ، این هشتمین باری است که پیاده روی اربعین قسمت و روزی اش شده . عشق و علاقه عجیبی به کربلا دارد و هر ساله مشرف می شود . خوشا به سعادتش .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۴۰
احمد بابایی

روز دوم : جمعه 26 مرداد ـ سامرا

مرز خسروی : ساعت 2 بامداد روز جمعه 26 مرداد 1403 رسیدیم به اولین ایست و بازرسی مرزی و من که در قسمت عقب خودرو خواب بودم با صدای سربازان و نیروهای مستقر که ورودی پارکینگ را نشان می دادند ، بلند شدم . ماشین مان ایستاد . ما می خواستیم تا ساختمان مرز و پارکینگ نیروهای مسلح جلو برویم و تا آنجا حداقل شش ایست و بازرسی جدی وجود داشت . حمیدآقا از پشت فرمان پیاده شد و بعد صحبتی کوتاه با فرمانده مستقر ، اجازه عبور یافت . سایر ایست و بازرسی های دیگر را نیز با صحبت های حمیدآقا و کارت محمدآقا گذراندیم و رسیدیم به نقطه صفر مرزی . ماشین را همانجا پارک کردیم و بعد کنترل کوله و برداشتن لوازم مورد نیاز و کشیدن چادر روی ماشین و طناب پیچ کردن آن به دلیل محافظت در برابر باد و طوفان داخل ساختمان اصلی مرز خسروی شدیم . با آنکه شب از نیمه گذشته بود اما موکب ها فعال بودند و زائران در تردد . شلوغ نبود و همه چیز آرام آرام بود . صفی وجود نداشت و سرویس های بهداشتی هم خلوت . گذرنامه ها را آماده کردیم و بعد مهر خروج به سمت باجه های مرزی عراقی به راه افتادیم . آنجا هم بدون صف بود و راحت مهر ورود کشور عراق در گذرنامه مان نشست و ما رسماً وارد خاک عراق شدیم .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۴۳
احمد بابایی

آثار تاریخی شهر سامرا : از آثار تاریخی سامرا ، علاوه بر "حرم شریف امامین عسکریین" می توان به "مسجد جامع سامرا" و نیز "سرداب مقدس" اشاره کرد . مسجد جامع سامرا که در سال 237 قمری به دستور متوکل عباسی ساخته شده ، به دلیل مناره ای حلزونی شکل به جامع مَلوِیّه شهرت دارد و هنوز بقایای این مسجد تاریخی در فاصله یک کیلومتری از شهر دیده می شود . سرداب مقدس نیز که زیرزمین خانه مسکونی امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام بوده در روزهای گرم تابستان بعنوان محل زندگی و عبادت ایشان مورد استفاده قرار می گرفته است و نیز محل دیده شدن امام مهدی (عج) چه در زمان حیات پدر و چه پس از آن بوده و به همین دلیل به سرداب غیبت نیز نامگذاری گردیده است . شهر کهن "متوکلیه" و نیز "قصرهای سامرا" که امروزه تنها بقایایی از آن به یادگار مانده از دیگر آثار تاریخی شهر کهن سامرا است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۴۵
احمد بابایی

شام و چای حرم : باز در صف شام ایستادیم و باز هم روزی مان قرمه سبزی بود. نفری دو پرس گرفتیم و همانجا روی فرش های بیرون صحن نشستیم برای صرف غذا . پرس های من لیموعمانی نداشت و همین موجب شد تک لیموعمانی غذای محمدآقا را بگیرم تا طعم غذایم بیشتر و ترش تر شود. بعد صرف شام به سمت موکب برگشتیم و مقابل موکب سری به چایخانه زدیم . باورم نمی شد برای اولین بار در طول عمرم 5 لیوان چای بنوشم ، چرا که معمولاً یک لیوان چای را تا ته آن نمیخورم . چایخانه ، چای شیرین لیموعمانی داشت و دمنوش گل گاو زبان . فوق العاده بودند و تمیز در لیوان های بلوری بدون دسته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۴۸
احمد بابایی

کاظمین : کاظمین یکی از محله های شیعه نشین شهر بغداد در غرب رودخانه دجله است و به جهت وجود مرقد مطهر امام موسی کاظم و امام جواد علیهم السلام برخی آن را شهری مستقل می دانند .  جمعیت آن 1.500.000 نفر است و علاوه بر امامین جوادین ، آرامگاه خواجه نصیرالدین طوسی ، سیدرضی ، سیدمرتضی علم الهدی ، شیخ مفید ، شیخ کلینی و امین خلیفه عباسی نیز در همان محل می باشد . آیین پیاده روی زائران به سوی حرم کاظمین در سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام بعد از روز عاشورا و پیاده روی اربعین ، بزرگترین اجتماع پیاده روی در عراق است که کمترین حضور در این مراسم ، پنج میلیون نفر بوده است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۴۹
احمد بابایی

راه کوفه : ساعت 13 روز شنبه 27 مرداد 1403 شهر کاظمین را به مقصد کوفه ترک کردیم . مقصد ون نجف بود و ما باید در سه راهی قبل از نجف پیاده می شدیم تا پیاده خودمان را به کوفه و موکب خدام ام البنین (ع) برسانیم . ساعت 15:45 دقیقه ون کنار یک موکب ایستاد و ما علاوه بر صرف آب و چای عراقی ، غذای کمی هم در همان پرس های بسیار کوچک خوردیم . غذا رشته پلو خوشمزه ای به همراه ماست بود و گوشت آن تمام شده بود . مجدد براه افتادیم تا ساعت 5 عصرکه پیاده شدیم . یک ماشین شاسی بلند عراقی که حامل یک خانواده چهار نفره بود کنارمان توقف کرد و خانم عراقی که کنار همسرش نشسته بود به هر کدام مان یک موز و یک نوشابه توت فرنگی تعارف کرد . موز ، کوچک ولی بسیار خوشمزه بود اما نوشابه اش مزه شربت های پزشکی می داد و خوشمان نیامد . از راه نخلستان راهی کوفه شدیم . در مسیر موکب های بسیار زیادی بودند و نوجوانان و کودکان عراقی اصرار بر پذیرایی داشتند . به چند کودک عراقی که مقابل منزل شان به پذیرایی از زائران مشغول بودند هدایایی مانند انگشتر  و گل سر و ... دادیم و معلوم شد از سلیقه ما خوششان آمده است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۵۱
احمد بابایی

نماز مغرب :  برق در عراق زیاد می رود و در کوفه نیز در طول روز و شب ، چند نوبت قطعی برق به ما می خورد و گاهی تا 3 ساعت به درازا می کشید . هوا گرم بود و تقریباً هیچ نسیم و بادی هم نمی وزید ، اما زائران به عشق اباعبدالله و نیز یادآوری سختی کاروان اهلبیت همه این سختی ها را با صبر و گشاده رویی تحمل می کردند و نق نمی زدند . قبل اذان از محمدآقا برای رفتن به مسجد کوفه پرسیدم که خستگی و بی حالی اش حکایت از نرفتن و فرادی خواندن نماز در همان محل موکب داشت . حمیدآقا هم اصراری به رفتن نداشت و این شد که در موکب ماندیم . اذان را که دادند نمازمان را فرادی خواندیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۵۳
احمد بابایی

سیدمحمدرضا موسوی : قبل از خروج از حرم ، خواستم تا عملی یادی کرده باشم از دوست عزیزم آقا سید محمدرضا موسوی که قبل سفرم می گفت : "یادم نخواهی بود ". عکسش را روی صفحه گوشی ام باز کردم و با گوشی محمدآقا عکسی از سیّد و حرم جدّش گرفتم و دو بیت شعر فوری و فی البداهه تقدیمش کردم و عکس و شعر را در قسمت وضعیت واتس آپ گذاشتم . شعر این بود :

ای که گفتی می روی بی یاد من
هر کجا رفتم به یادت بوده ام
سیدی ، عشقی ، عزیزی ، شک نکن
حلقه ای تو ، حلقه مفقوده ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۳ ، ۱۴:۵۵
احمد بابایی

شروع پیاده روی : ساعت 18:45 روز یکشنبه 28 مرداد 1403 با خداحافظی با همشهریان مان در موکب خدام ام البنین علیها السلام و با اذن از مولا امیرالمومنین عملاً سفر پیاده به سمت کربلا را آغاز کردیم . ساعت19:20 به پیشنهاد محمدآقا برای اقامه نماز در یکی از موکب های مسیر ایستادیم . موکب ، عراقی و بسیار تمیز بود . کمتر از 5 درصد موکب های عراقی بسیار تمیزند و بیشترشان وضعیت معمولی دارند . نماز را به امامت حمیدآقا اقامه کردیم . سیدعلی ـ کودک 8 ساله و خوش سیمای کوفی توجه مان را به خودش جلب کرد . او با صدایی بلند زائران را دعوت به گرفتن آب می کرد . چند عکس و فیلم از او گرفتم و دو انگشتر به او هدیده دادیم . تشکر کرد و خودش پیشقدم شد برای روبوسی . بزرگی از رفتار و چشم هایش می بارید . خدا حفظش کند . با برداشتن کوله ها و خداحافظی با سید علی عزیز راه کربلا را در پیش گرفتیم .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۱۰
احمد بابایی

نماز و ناهار : حوالی عمود 295 در موکبی عراقی که به شدت خنک بود جایی برای نماز ظهر و عصر پیدا کردیم و بعد نماز جماعت بلافاصله سفره های ناهار را پهن کردند . اصولاً عراقی ها در کار عجله دارند و سریع و پر سرعت و با سر و صدا کار می کنند ، از تشریفات به دور هستند و از پذیرایی از زائران اربعینی اباعبدالله بسیار خوشحال . رسم و رسوم شان را دوست دارم و همیشه سعی بر آن داشتیم تا میهمان موکب های عراقی باشیم . در طول مسیر موکب های ایرانی زیادی وجود دارد و برخی از مدیران و خادمین شان هم از دوستان نزدیک و خوب ما هستند اما لذت تجربه موکب عراقی بخاطر سبک متفاوت و سخاوت بی نظیرشان برای مان دلنشین تر است ، ضمن آنکه معتقدم نباید برای اسکان و تغذیه و ... این سفر برنامه ریزی خاصی کرد ، خود حضرت بهترین ها را نصیب هر زائر می کند به شرط آنکه زائر خودش را به دست ارباب سپرده باشد . بعد صرف ناهار که شامل شویدباقالی و مرغ خوشمزه ای به همراه سبزی و ماست یک نفره کاله بود برای استراحت و خواب دراز کشیدیم . محمدآقا و حمیدآقا سریع خواب شان برد و من بیدار بودم و خوابم نمی برد . کنار ما پدر و پسری یزدی بودند که از صحبت های مکرر پدر با تلفن همراهش که بیش از ده تماس و یک ساعت طول کشید متوجه شدم یزدی و مدیر مدرسه است . پسرش اما بی سر و صدا بود و مثل خودم کم خواب . هنگام خوردن قرص جوشان یکی هم به پسر یزدی دادم و کلی تشکر کرد . ساعت 16:30 با بلند شدن محمدآقا و حمیدآقا و ترک موکب خنک عراقی ، برای ادامه مسیر به راه افتادیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۱۵
احمد بابایی

6 ـ تأمین مالی : اگر تصور کنیم که این 20 میلیون زائر در طول مدت اقامت و زیارت چیزی جز آب آنهم فقط روزی 20 بطری کوچک ننوشند و نخورند ( هر فرد تا روزی 100 بطری آب و حتی بیشتر می نوشد ) ، فقط در طول یک روز 400 میلیون بطری آب بطور رایگان توزیع و مصرف می شود و از آنجاییکه قیمت هر بطری با ریال ایرانی 4 هزار تومان است چیزی در حدود 1600میلیارد تومان فقط هزینه خرید بطری های آب مصرفی یک روز می شود . هزینه های کلان دیگر نظیر تأمین مواد غذایی و ... بماند . این را نوشتم تا جوابی باشد به کج فهمانی که مدعی اند دولت ها خرج مراسم اربعین را تأمین می کنند . هیچ دولتی چنین بودجه ، امکانات و توانی ندارد جز دولت امام حسین علیه السلام که جانها فدای او و راه پربرکتش . باید از نزدیک دید شیعیان عراقی چطور تمام زندگی شان را وقف اربعین می کنند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۱۲
احمد بابایی

خواب در موکب : همچنان مشغول پیاده روی بودیم تا ساعت 01:30 بامداد که در عمود 608 در محوطه باز یک موکب ساده و باصفای عراقی کنار شیخ موکب که پیرمرد قدبلندی بود و شباهتی هم به آقا جعفر ولیزاده داشت ،  جایی برای نشستن و خوابیدن پیدا کردیم . همان موقع خادمان جوان موکب ، نان می پختند برای صبحانه . با اشاره شیخ که خود مشغول خوردن نان داغی بود ، نان داغی هم برای ما آوردند که حمیدآقا نخورد و تمامش را تنهایی با چای شیرین عراقی خوردم . خیلی چسبید . حمیدآقا یک انگشتر به نوه شیخ داد و خود شیخ هم با اشاره فهماند که نوه دیگری دارد و برای او هم انگشتری دیگر گرفت . همانجا خوابیدیم تا نماز صبح . کنارمان چند خانواده ایرانی هم بودند .  هوا عالی بود و نیازی به کولر نبود هر چند محمدآقا رفت داخل و جایی مقابل کولر برای خودش پیدا کرد و جدای از ما خوابید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۱۰
احمد بابایی

ناهار و استراحت عصرگاهی : داخل که آمدم همگی غذا خورده بودند و فقط محمدآقا بخاطر من صبر کرده بود . ناهار باز قرمه سبزی بود و این حجم از تکرار قرمه سبزی در طول سفر واقعاً تعجب آور بود. هر چند قرمه سبزی دستپخت آقای معصومی سرآشپز موکب که پسر عمه محمدآقا بود واقعاً خوردنی بود .  با محمدآقا غذایمان را خوردیم و نوشابه بعدش هم در آن شرایط چسبید . دراز کشیدیم . باز همگی خوابیدند جز خودم . نمازم را فرادی خواندم و بعد از جمع آوری لباس ها دوباره دراز کشیدم . استراحت در مسیر مشایه شیرین و گواراست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۰۵
احمد بابایی

روز هفتم : چهارشنبه 31 مرداد ـ روز سوم و پایانی پیاده روی

چلوگوشت ایرانی : ساعت 00:15 بامداد عمود 1064 را رد کردیم . بیست دقیقه بعد در ساعت 00:35 بامداد چهارشنبه 31 مرداد 1403 بوی عطر چلوگوشت ایرانی نگه مان داشت و از موکبی ایرانی نفری یک پرس کوچک چلوگوشت همراه با ته دیگ گرفتیم . خوشمزه بود و کمی چرب و همین چربی ته دیگ بنظرم موجب شد از روز بعد در گلویم احساس گرفتگی و سرما خوردگی کنم و از قضا علیرغم تمام مواظبت ها ، سرما را خوردم و تا یک هفته بعد از سفر ادامه پیدا کرد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۰۰
احمد بابایی

ابتدای کربلا و انگشتر حرم امام حسین علیه السلام ساعت 16:00 رسیدیم به ابتدای شهر کربلا . شوق مان بیشتر و توان مان افزون تر شد . دیگر خستگی و دردی را حس نمی کردیم . بعد از حدود 80 کیلومتر پیاده روی و گذر از 1200 عمود نزدیک قله بودیم و مشتاق زیارت . در موکب کوچک عراقی نشستیم برای استراحت کوتاهی . خادم جوان موکب کنارمان نشست . به انگشتر حمیدآقا که نگاه کرد ، حمیدآقا آنرا از دستش خارج و به جوان عراقی داد . او دستش کرد و درست اندازه دستش بود . با آنکه حمیدآقا از انگشتر بسیار با ارزشش که عقیق بود و هدیه حرم امام حسین علیه اسلام دل کند و تقدیم کرد ، اما جوان عراقی در نهایت تعجب آنرا برگرداند ، حمیدآقا مجدداً به دست جوان داد و او هر بار بعد چند لحظه از پذیرش آن پشیمان می شد . این رفت و برگشت انگشتر چند بار انجام شد و در نهایت در دست حمیدآقا ماند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۵۵
احمد بابایی

 روز هشتم : پنجشنبه 1 شهریور

نماز صبح و زیارت اربعین : حمیدآقا قبل اذان صبح ، بدون بیدار کردن ما مشرف شد حرم های مطهر و بعد از اقامه نماز و زیارت به منزل برگشت . ما با صدای اذان بلند شدیم و بعد نمازی فرادی مجدد خوابیدیم تا 9 صبح . بعد صبحانه ای که آقا احسان زحمتش را کشید و شامل نان عراقی بود و پنیر ، وضو گرفتیم و به نیابت از همه عزیزان رو به حرم مطهر زیارت اربعین را با حالی خوب زمزمه کردیم . بعد آن ، خواندن زیارت عاشورا می چسبید . همراه با محمدآقا شیرین ترین زیارت عاشورای عمرم را همانجا خواندم و اشک می ریختیم . چقدر فرق هست در فراق و جوار .  خدا قسمت همگی کند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۵۰
احمد بابایی

گاراژ موحد moohed  : خیلی زود به گاراژ موحد رسیدیم و تنها سوال مان از رانندگان ون ها این سه کلمه بود : خسروی ، خانقین ، منذریه . نام مرز خسروی در عراق منذریه و خانقین اولین شهر مرزی عراق در نزدیکی مرز خسروی است .  از ابتدا تا انتهای گاراژ خبری از ماشین های خسروی نبود و کم کم داشتیم ناامید می شدیم . نزدیک آخر گاراژ با شنیدن نام خسروی از زبان یک راننده ون برق خوشحالی در چشم هایمان درخشید و خیلی زود سر قیمت توافق کردیم و نشستیم . نفری 15 هزار دینار . سال گذشته همین مسیر را با ون کوچکتر و گرم تر 20 هزار دینار داده بودیم . ون امسال خنک بود و بالای سر هر مسافر دریچه کولری قرار داشت که یک پنکه خیلی کوچک در دهانه آن نصب شده بود که نقش مهمی در فشار و تعیین جهت باد کولر داشت . همین یک حسن یک دنیا ارزش داشت در آن گرمای سوزان . من کنار درب و روی صندلی تکی نشستم و حمیدآقا هم تکی رفت جلو کنار راننده و محمدآقا هم کنار یک مسافر دیگر در صندلی های دوتایی نشست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۴۵
احمد بابایی

چشمه سرآب گرم : سرآب گرم چشمه ای همیشه جوشان و پرآب در "دهستان حومه" استان کرمانشاه در 5 کیلومتری شهرستان سرپل ذهاب است و در اسفند 1400 توسط سازمان میراث فرهنگی در فهرست میراث طبیعی ایران قرار گرفته است  . چشمه سرآب گرم در کم‌ باران‌ترین سال‌ها نیز همچنان پرآب و جاری بوده است . آب این چشمه برای تأمین آب آشامیدنی و همچنین مصارف کشاورزی منطقه استفاده و بهره‌برداری می‌گردد. این چشمه دارای یک مخزن اصلی می‌باشد که دیوارکشی شده و کاملاً تحت محافظت است، چرا که آب آشامیدنی شهرستان از این محل تأمین می‌گردد. مازاد آب این کانال از طریق دریچه‌های خروجی به مخزن استخرمانندی می‌ریزد، که در ایام تابستان محلی برای استراحت و شنای اهالی و مهمانان شهرستان است . ویژگی بی‌نظیری که در مورد این چشمه وجود دارد این است که آب این چشمه در فصول سرد سال گرم است و علت نام‌گذاری آن به سرآب گرم نیز همین می‌باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۴۰
احمد بابایی

جدول مسیرها و مسافت ها

مسیر

وسیله

قیمت

کولر

مسافت

ورامین تا خسروی

پژو 206

1/000/000 تومان

عالی

750  km

خسروی تا سامرا

اتوبوس

15/000 دینار

خوب

203  km

سامرا تا کاظمین

ون

5/000 دینار

خوب

115  km

کاظمین تا کوفه

ون

8/000 دینار

خوب

180  km

کوفه به نجف

ون

1/000 دینار

ــــ

15  km

نجف به کوفه

کامیونت

1/000 دینار

ــــ

15  km

کربلا تا خسروی

ون

20/000 دینار

خوب

315  km

خسروی تا ورامین

پژو 206

1/000/000 تومان

عالی

750  km

جمع :

50/000 د + 2 میلیون ت

2343  km

 

جدول لوازم و تجهیزات پیشنهادی

داخل ماشین

داخل کوله

تخلیه وسایل مازاد

لباسها

تجهیزات

بهداشتی

نظافت کامل خودرو

چفیه سفید نخی

کوله مناسب

صابون هتلی

مدارک خودرو

چفیه مشکی نخی

کفش راحت و خنک

شامپوی هتلی

گواهینامه سرنشینان

شال مشکی

دمپایی پلاستیکی

پودر لباسشویی

پاوربانک با رابط

کلاه نقاب بلند

شارژر موبایل

لیف

شارژر فندکی

عینک آفتابی

شانه جیبی

مسواک و خمیردندان

چادرماشین

شلوار  نخی

آیینه جیبی

مام

زیرانداز

پیراهن مشکی نخی

تسبیح خوش دست

کرم کالاندولا

وعده غذایی

تی شرت مشکی

کاغذ و خودکار

عطر یا ادکلن جیبی

میوه

زیرپوش نخی

ناخن گیر کیفی

قرص های ویتامینه

کلمن آب یخ

شورت نخی

سنجاق قفلی

قبل سفر

فلاکس چای

جوراب مشکی نخی

عکس روی کوله

طلب حلالیت

لیوان بلوری

مدارک

پوستر زیارت عاشورا

دادن صدقه

متکا به تعداد نفرات

پاسپورت

هدیه کوکان

سوغاتی

چاقو

کارت عابر بانک

انگشتر پسرانه

تربت اعلا

نمکدان

پول

دستبند دخترانه

لباس و ...

پلاستیک خالی

دینار عراقی

گل سر دخترانه

ادکلن

پتو مسافرتی

تراول ایرانی

کش مو دخترانه

نان برنجی و کاک و ...

  ان شاءالله این سفر دوست داشتنی قسمت و روزی همه آرزومندان شود
احمدبابایی ـ 18 شهریورماه 1403

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۲۰
احمد بابایی

اگر داری شما هم اشتیاقی
بفرما قهوه از جنس عراقی
تمام راه لطف مطلق اوست
نباشد هیچ امری اتفاقی

آه مجنون 1403/05/31 . عمود 1150

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۴۹
احمد بابایی

خرمای عراق بی گمان می چسبد
یک تکه پنیر و قرص نان می چسبد
اینجا همه چیز بوی او را دارد
همچون گز ناب اصفهان می چسبد

آه مجنون 1403/05/29
مسیر پیاده روی نجف به کربلا . عمود 313

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۰۴
احمد بابایی

بنگر ز کجا ، مرا کجا آوردند
من را طلبیده ، سامرا آوردند
هم کوفه و کاظمین ، هم شهر نجف
با پای پیاده کربلا آوردند

آه مجنون ـ سامرا 1403/05/27

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۳ ، ۱۰:۵۹
احمد بابایی

این ساحت امن ، سرپناهم باشد
درمانگر قلب روسیاهم باشد
فردا که به یک شفاعتی محتاجم
فرش حرم شما گواهم باشد

آه مجنون ـ سامرا 1403/05/26

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۳ ، ۱۰:۲۱
احمد بابایی

عکس روی کوله ام تا جور شد
باز هم این کوله ام مشهور شد
می روم با او به اعماق بهشت
این گذر با مِهر او ممهور شد

آه مجنون 1403/05/10

      سلام . همانطور که در سفرنامه اربعین سال گذشته اشاره کردم : چه با عکس و چه بی عکس ، این سفر تمام می شود و جدای از سفر ماشینی ، بیش از 100 کیلومتر در مسیر شهرها مخصوصاً از نجف تا کربلا پیاده می روی ، پس چه بهتر که از این فرصت برای ترویج ارزش ها استفاده کنی ، ضمن آنکه کوله ات متمایز می شود و راحت پیدایش می کنی و از گم شدنش در اثر اشتباه نیز پیشگیری .

عکس روی کوله می تواند عکسی از رهبر فرزانه انقلاب ، شهید یا شخصیت مورد علاقه و یا شعر و حتی دلنوشته ای باشد . حتم دارم امسال عکس شهید رئیسی و شهید اسماعیل هنیه و نیز مظلومیت غزه زیاد به چشم خواهد خورد ، چرا که عکس ها حرف می زنند و پیام منتقل می کنند . با امید آزادی قدس شریف و نابودی اسرائیل کثیف ان شاء الله .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۰۱
احمد بابایی

طرز تهیه آش رشته خوشمزه جا افتاده و مجلسی خانگی مرحله به مرحله

سلام     

     غروب هجدهم خرداد برای احوالپرسی روزانه راهی منزل مادرم شدم . دیدن ظرف " آش پشت پا " سفر حج دایی محمد عزیزم که به همراه همسر و دختر خانم شان راهی سفر حج واجب شدند ، چند بیت زیر را در همان لحظه به ارمغان آورد . با آرزوی قبولی سفر حج همه حاجیان و  بازگشت دست پر آنان .

رفتم امشب به منزل مادر
در همان ابتدا ، بدو ورود
گفت : محسن* برایم آورده است
ظرف آشی که روی میزش بود

چند قاشق ز آش شان خوردم
واقعا بی نظیر و عالی بود
آش یعنی همین ، همین مزّه
جای حاجی چقدر خالی بود

آرزو می کنم که برگردند
دست پر از مدینه و مکّه
با دعای شما عزیزانم
روزگار همه شود سکّه

کاش هر کس که آرزومند است
زائر مکّه و مدینه شود
جای ما هم فقط دعا بکند
نایب احمد سکینه شود


آه مجنون ۱۴۰۳/۰۳/۱۸

*محسن ـ پسر دایی ام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۳ ، ۱۴:۰۸
احمد بابایی

چرا سعید جلیلی اصلح است؟

1. به گفته دوست و دشمن ، هیچ نقطه خاکستری در زندگی شخصی اش وجود ندارد. سالم، صادق، پاکدست، ساده زیست، دلسوز و با اخلاص است. با اینکه سالها در ساختار قدرت مسئولیت داشته اما کوچکترین نقطه ضعف اقتصادی یا اخلاقی ندارد. خانواده اش نیز هیچ حاشیه اقتصادی و... ندارند و هیچگاه از ایران مهاجرت نکردند. حتی بعضی از مخالفانش هم وقتی می خواهند بگویند به او رای نمی دهند، می گویند «قبول داریم آدم خوب و سالمی است»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۰۳ ، ۱۳:۴۳
احمد بابایی

خبر آمد که بالگرد عروج
بار آخر به آسمان برخاست
هشت عاشق میان خود می برد 
بر دو بال فرشتگان برخاست

هشت خادم به آسمان رفتند
تا بگیرند مزد خدمت را
نوش جان تمام عاشق ها
سر بکش جرعه شهادت را

سر بکش ای رئیسی مظلوم
یاور مردم ستمدیده
بعد عمری سفر ، بخواب اینک
ای که راحت شبی نخوابیده

در جواب تمام بدخواهان
با صبوری ، ادب نشان دادی
مثل دکتر بهشتی مظلوم
با سکوتت شکستشان دادی

بغض آقا دوباره غوغا کرد
اشک ملّت دوباره جاری شد
گفت از تو ندیده جز خوبی
این شهادت چه اعتباری شد

این شهادت مبارکت باشد
واقعاً بر شما برازنده است
وعده صادق خداوند است
مزد آنکه دل از همه کنده است

دید دنیا به چشم خود امروز
مرد خدمت ! چقدر محبوبی
تا ابد جاودانه خواهی بود
مظهر استقامت و خوبی

شک ندارم که پست و بدبخت است
هر که از مرگ تو شده خوشحال
ما که غبطه به حال تو خوردیم
ای شهید عزیز خوش اقبال

شک ندارم ظهور نزدیک است
می رسد منتقم بزودی ها
رهبر انقلاب اسلامی
می دهد پرچم قیامش را


آه مجنون  1403/03/02

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۳ ، ۱۹:۲۳
احمد بابایی

با توجه به شهادت آیت الله رئیسی و همراهان عزیز ایشان

برنامه پاسداشت نوزدهمین سالروز

عروج استاد حاج محمدرضا آقاسی

لغو گردید .

زمان برپایی سیصد و پنجاه و هفتمین برنامه "شب خاطره"

روایت "شاعر مردم " محمدرضا آقاسی

متعاقباً اعلام می گردد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۰:۴۴
احمد بابایی

با سلام

     هشتمین رئیس جمهور ایران ، شهید آیت الله دکتر سید ابراهیم رئیسی که سه سال قبل همزمان با میلاد امام رضا علیه السلام به ریاست جمهوری رسید ، در شب میلاد امام رئوف آسمانی شد و در ملکوت اعلا آرام گرفت .

از دیروز عصر که اخبار ضد و نقیض حادثه را شنیدیم ، دعا می کردیم خدا بخیر بگذراند و این خادم خوش ذات و خیرخواه و دلسوز را به ملت ببخشد ، دیشب خیلی ها نخوابیدند و نگران بودند . آرزو می کردیم خبر خوش سلامتی اش را بشنویم :

امشب دل ما برای تو می سوزد
ای کاش که با معجزه ای برگردی

و صد افسوس که ...

      او در این مدت تلاش های بسیاری برای پیشرفت و آبادانی کشور کرد . بر خلاف رئیس جمهور راحت طلب قبلی ، جمعه ای نبود که به استراحت بپردازد . خوش بحالش که تمام سعی و تلاشش را کرد و روسفید به ملاقات پروردگارش رفت .روحش شاد و مهمان آقا امام رضا ان شاءالله .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۴۸
احمد بابایی

عاقبت شوم مسئولینی که به عدالت رفتار نمى‌کند

بسم رب القادر بی انتها
آن خدای مالک روز جزا

آن خدای داور با اعتدال
ذره ای پیشش نگردد پایمال

می نویسم از گروهی اینچنین
تا نماند این رسالت بر زمین

می نویسم  از کسانی که فقط
یک هنر دارند ، آنهم بس غلط

یک نفر در بین شان خوشنام نیست
گام ما ، با گام شان ، همگام نیست

سابقه دارند در برخی امور
قطر آن پرونده ها گشته قطور

من خبر دارم ز پشت پرده شان
از تمام کرده و ناکرده شان

کاش مالی بود و اخلاقی نبود
آشکارا بود و قاچاقی نبود

کاش مانند شهیدش بود او
اهل منطق بود و مرد گفتگو

حرف می زد ، منتها ملزم نبود
روی قول خود کمی محکم نبود

بارها حرف خودش را پس گرفت
او اثر از هر کس و ناکس گرفت

هر کسی که دزد شد ، محبوب تر
هر که بدتر شد ، برایش خوب تر

خوب ها را از خودش می راند او
بر هوا می داد آب و آبرو

کاش تیمش ، تیم پای کار بود
ناظری بر کار پیمانکار بود

با پشیزی رام پیمانکار شد
وام دار مرد بی مقدار شد

گوهر پاکی خود را می فروخت
بس دهان هایی که با اغفال دوخت

کاش می دانست راهش راه نیست
آخر این تیرگی جز چاه نیست

فکر کرده تا قیامت ماندنی است
تا ابد این جامه ها پوشیدنی است

می رسد روزی که این کت را به زور
از تنش کنده ، شود راهی گور

می رسد آن روز و غوغا می شود
هر کسی بد کرده رسوا می شود

هر کسی که ذره ای بد کرده است
با خودش آتش فقط آورده است

هر کسی هم که سلامت بوده است
تا قیامت خاطرش آسوده است

الغرض گفتم تمام حرف را
تا رسم حالا به اصل ماجرا

هر که از نام پدر بالا رود
عاقبت چوب ترش را  می خورد

می گذارم من قلم را بر زمین
چون که آقاسی سروده اینچنین :

"جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بیت المال را خاموش کن "

آه مجنون 1403/02/30

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۳۸
احمد بابایی

با سلام

    سوم خرداد امسال یعنی 1403/03/03 ، مصادف است با نوزدهمین سالروز عروج استاد عزیزمان زنده یاد حاج محمدرضا آقاسی . همان عارف شوریده ای که رهبر قرزانه انقلاب در پیام تسلیت شان ، ایشان را شاعری آزاده و بسیجی نامیدند و حادثه غم انگیز فوت ایشان را ضایعه ای برای هنر و ادبیات متعهد کشور به ویژه شعر مذهبی و انقلاب به شمار آوردند . 

امسال نوزهمین پاسداشت شاعر شیعه نامه به همت حوزه هنری انقلاب اسلامی در خ سمیه ، تالار سوره برگزار می گردد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۲۶
احمد بابایی

ای علی سیف عزیز و مهربان
شهردار خوش لباس و خوش بیان

طبع شعرم را به جوش آورده ای
باز ما را در خروش آورده ای

قفل از بند زبانم باز شد
یک دو بیتی آمد و آغاز شد

رفتی از این منطقه ، یادت بخیر
یاد دفتردار معتادت بخیر

اعتیادش بر تو بیش از دیگران
نزد تو در هر زمان و هر مکان

همدل و همراه بود و هم نژاد
از دل و جان داشت بر تو اعتقاد

هر زمان زنگی زدم ، دفتر نبود
عادت زشتی ازین بدتر نبود

گفت : با دکتر مراسم رفته ایم
یادبود حاج قاسم رفته ایم

گفت : دکتر با امیر و با وزیر
گرم صحبت هست ، وقتش را مگیر

ارزش وقتش گران تر از طلا
او به خدمت گشته بی حد مبتلا

وقت خود را وقف مردم کرده او
خانه را ، کاشانه را گم کرده او

روز و شب در متن هجرت بوده است
او فقط در فکر خدمت بوده است

گفتمش : بس کن ، مگو این حرف را
کی سزد خالی ببندی پیش ما ؟

من خودم مسئول آنجا بوده ام
کل آن محدوده را پیموده ام

کل آن محدوده یک هکتار نیست
کار آنجا بازی است و کار نیست

کار را در متن شهری دیده ام
از شما جز راحتی نشنیده ام

راستی آن قول دیروزه چه شد ؟
عرصه های قصرفیروزه چه شد ؟

گفته بودی یک شبه حل می شود
هرکه با ما نیست ، منحل می شود

گفته بودی در درآمد شاخصیم
اصل جنسیم و نژاد خالصیم

گفت : باشد ، جان من بگذر ز ما
پس گرفتم هر چه گفتم ز ابتدا

بگذریم از بحث مان با اردلان
حرف ها آسان بیاید بر زبان

خاطرات خوب ما یادش بخیر
با مجید و مجتبی یادش بخیر

رفته ای از پیش ما ، جانم ، علی !
خوب می دانی و می دانم علی !

در سلامت ، تو زبانزد بوده ای
سالم و پاک و مقیّد بوده ای

دوستت دارم حسابی ای علی
جای تو اینجاست در قلبم ، ولی

شک نکن در اشتباه افتاده ای
باز از چاله به چاه افتاده ای

کاش می ماندی ، نمی رفتی عزیز
تا نمی گفتم چنین شعری تمیز

جان هر دو خوی مولا را بجو
همچو مجنون ، بوی لیلا را بجو

آه تو گر بوی لیلایت دهد
در میان عاشقان جایت دهد

ای برادر همچو مولا ، شیر باش
از تملق ها علی جان ! سیر باش

سیر شو تا چشم جانت وا شود
باطنت چون ظاهرت زیبا شود

هر کسی نان دلش را می خورد
بار اعمال خودش را می برد

تا قیامت فاصله بسیار نیست
فرصتی آنجا برای کار نیست

درک کن این فرصت کوتاه را
با دلت بین آخر این راه را

آخر این راه جز دیدار نیست
تا ابد پاینده روزگار نیست

جای درس و مدرک و پست و مقام
فکر مردم کن علی جان ، والسلام

 

آه مجنون 1403/02/19

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۵۶
احمد بابایی

جان من ! به تنم بلای شما
هر چه دارم فقط برای شما
آرزویم شبانه روز این است
جان ناقابلم فدای شما

آه مجنون 1403/02/18

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۴۰
احمد بابایی

این عکس را من امروز
از مجتبی* گرفتم
او کودکانه خندید
من بی هوا گرفتم

او نور کار ما بود
مانند ماه و خورشید
با آن نگاه شیرین
ذوقم دوباره جوشید

ذوقم دوباره گل کرد
چون قطره های باران
تا شعر نو بروید
از نونهال افغان

دستان کوچک او
یاری گر پدر بود
دست دعای بابا
همواره کارگر بود

کاری بزرگ می کرد
دستان کوچک او
مردانه کار می کرد
آرام و بی هیاهو

استاد کوچک‌ ما
با کار آشنا بود
با دست و پای خسته
آموزگار ما بود

ای مهربان عالم
ای آنکه دستگیری
لطفاً مواظبش باش
تا او رسد به پیری

آه مجنون1403/02/07

* آقامجتبی در کلاس دوم دبستان درس میخونه و روزهای پنجشنبه و جمعه ، به پدرش که استاد بنا است کمک می کنه . آقا مجتبی بسیار خوش اخلاق ، صبور ، مهربان و حرف گوش کن و سخت کوشه . خدا حافظش باشه ان شاءالله .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۱۶
احمد بابایی

چاره این درد بی درمان کجاست ؟
آرزوی آرزومندان کجاست ؟

رفت از دستم ، خیالش با من است
قلبم از نور حضورش روشن است

روشنم با خاطرات خوب او
تا همیشه مانده ام مجذوب او

هر زمان یاد جوانی می کنم
با زمانه بد دهانی می کنم

ای زمانه ! عشق ما را باد برد
لیلی ما بود و ما از یاد برد

ای زمانه ! شرم گیتی بر تو باد
مادر گیتی چنان لیلی نزاد

عشق لیلی تا ابد در خون ماست
عاشق اوییم و او خاتون ماست

آه مجنون 1402/12/02

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۰۴
احمد بابایی

خدایا ! شاهدی ، امروز دیدی
و یا از این و آن امشب شنیدی
عوض کردند همکاران شیطان
دوباره جای جلّاد و شهیدی

شهیدان سرفرازانند آخر
ز فهم و وهم برخی ها فراتر
شنیدیم از خودت در آیه ای که :
شهیدان زنده اند ، الله اکبر

میان شبهه و اسناد فرق است
میان بنده و آزاد فرق است
یکی با تو ، یکی هم در تقابل
میان شاهد و شیّاد فرق است

آه مجنون 1402/11/03

#شهید_نوید_کرم_پور
#قاتل_محمد_قبادلو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۲۰
احمد بابایی

سلام

     مادر گرامی دوست عزیزمان حاج مجید اصفهانی پس از سالها فراق به همسر شهیدش پیوست و آسمانی شد . روح شان شاد و تسلیت به خانواده معظم اصفهانی .

     حاج مجید اصفهانی را اولین بار در دفتر بسیج دانشجویی دانشکده پیشوا دیدم . او مسئول پایگاه پیشوا بود و حاج محسن اردستانی فرمانده حوزه بسیج دانشجویی . آن روزها ، رفاقت و همکاری خوبی با محمد کاشکی داشت و از رابطه الان شان بی خبرم . جسارت و شجاعت حاج مجید بیش از دیگر خصوصیاتش جلوه می کرد . در طول این سالها حاج مجید تغییرات ظاهری زیادی کرده . من ، حاج مجید ، حاج محسن اردستانی و امیر درخشانپور بیش از سایر دوستان سفید کرده ایم ، ان شاءالله خدا روسفیدمان کنه .

     به تشییع نرسیدم و روز پنجشنبه برای مراسم ختم ، از درب شمالی وارد صحن مطهر امامزاده جعفر (ع) شدم . امامزاده ای که خاطرات شیرینی از دوران دانشجویی برایم به یادگار گذاشت . به سمت درب شرقی که نگاه کردم سیدعبدالله طباطبایی را دیدم که با برادرشان آقا سیدمرتضی و چند نفر دیگر که نمی شناختم به سمت شبستان می آمدند . دوستان دیگری چون محمدعلی شیرازی و مصطفی امامی امین هم آمدند .

    بعد از ورود و روبوسی با مجید عزیز و دیگر وابستگان ، جایی در میانه مجلس پیدا کردیم و نشستیم . مراسم شلوغ بود و حاج سید محسن گتمیری در حال مداحی و تلاوت قرآن بود . هنگام خروج آقا سید کمال الدین طباطبایی را بعد از حدود 20 سال دیدم و دیداری تازه و یادی از دوست عزیزمان مرحوم حاج سید حسین طباطبایی  کردیم . روح همه رفتگان شاد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۲
احمد بابایی

ahmad-babaei.blogfa.com

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۲ ، ۱۶:۰۷
احمد بابایی

سیدحسن نصرالله و نوه اش (عکس)

چون کبوتر ز نسل پروازیم
مالک سرزمین اعجازیم 

با شهادت دوباره جان گیریم
ما صبوریم ، ما سرافرازیم

کودکم مشق جنگ می خواند
ما ز گهواره نیز سربازیم

خصم صهیون شکست خواهد خورد
شک نکن ما به او نمی بازیم

غزه هرگز ز پا نمی افتد
تا شهیدیم ، تا که جانبازیم

غزه از نو دوباره می روید
غزه را ما دوباره می سازیم

آه مجنون 1402/08/14

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۰:۵۷
احمد بابایی

     سلام . تصویر بالا ، کارت عضویتم در کتابخانه حضرت ولیعصر (عج) روستای کلین است در ابتدای دهه هفتاد با عکسی که در سال 66 برای ثبت نام پایه اول ابتدایی در عکاسی خیابان شریعتی پیشوا گرفتم و به لحاظ رعایت قافیه مجبور به یکسال اضافه کردنش در شعر شدم . این کارت خاطره انگیز هنوز در آلبوم دوران کودکی ام در کنار ده ها کارت دیگر جا خوش کرده و گذر زمان را به رخ می کشد .

   کتابخانه با همت برخی جوانان کتاب دوست روستا نظیر آقا رضا هداوند میرزایی و حسین آقا میرزایی که هر دو معلم بودند در مدرسه متروکه و قدیمی روستا و در فضایی به اندازه دو کلاس مجزا راه اندازی و افتتاح شد ، یک کلاس مخزن و دیگری مفروش به موکت بود جهت مطالعه و باید بدون کفش وارد می شدی و بر زمین می نشستی ، پنجره ای کوچک بین دو کلاس گشوده شده بود جهت دسترسی به کتابدار . بیشتر کتاب ها ، اهدایی اهالی روستا بود و هر که هر کتابی را نمی خواست و یا دوست می داشت وقف کتابخانه می کرد .

   آن روزها به دلیل نبود موبایل و اینترنت و ... دسترسی به کتاب برای مان جذاب بود و همین جذابیت پای مان را به تنها کتابخانه جدیدالتأسیس روستا باز کرد . هرچند به سال نکشیده ، پدرم بخاطر تحصیل و آینده بهتر ما ، قید روستا را برای همیشه زد و به ورامین مهاجرت کرد . بعدها متوجه ارزش این کار به موقع پدر شدیم و خیر و برکت نهفته در این مهاجرت . قرآن و روایات نیز نوصیه به مهاجرت دارند .

     شعر زیر ماحصل مشاهده کارت و رفتن به آن فضاهای نوستالژیک در دهه 60 و ابتدای دهه 70 است . عمیقاً معتقدم متولدین دهه های 50 و 60 بسیار بهتر از متولدین دهه های 70 و 80 و 90 کودکی کرده اند و خاطرات شیرین ساخته اند . ما هیچگاه نسل سوخته نبوده و نیستیم و اتفاقاً بچه های امروزی در مقایسه با والدین شان ، نسل سوخته اند که شرحش در حوصله این مطلب نیست . یا حق .   

دنبال کودکی ام
امشب دوباره رفتم
اینجا کلاس دوّم
در سال شصت و هفتم

دوران کودکی ام
پر بود از تماشا
از خاطرات شیرین
در آب و خاک آنجا

بازی ی کودکانه
با بچه های کوچه
فوتبال گل کوچیک و
دنیای گل یا پوچه

شعر دوکاج و پترس
تصمیم خوب کبری
کوکب خانم و چوپان
املای سختِ بابا

نُه روز قبلِ اسفند
یادم نمی رود من
فریادهای شادی
ماه قشنگ بهمن

دوران جنگ بود و
دلها همه یکی بود
یک تار موی سیبیل
برتر ز هر چکی بود

بابابزرگ من رفت
مادربزرگ من نیز
آن خاک پر بها شد
شعرم شده غم انگیز

روستای من کلین است
در پاکدشت تهران
جایی که دوست دارم
آنجا رسم به پایان

کردم وصیتم را
زادگاه من کلین است
قبر منم همان جا
این بیت آخرین است

آه مجنون 1402/08/13

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۲ ، ۱۹:۳۰
احمد بابایی

لطف مولا : الاخره لطف مولا شامل حال مان شد و امسال نیز راهی سفر معنوی پیاده روی اربعین شدیم . همسفر شدن با دوستان خوبی چون محمدآقا تاجیک باغخواص ، حمیدآقا تیموری و آقا مجید نقدی دلچسب و شیرین بود . اربعین 97 با محمدآقا دوتایی رفتیم و 1401 با حمیدآقا شدیم سه نفر و امسال نیز با آقا مجید 4 نفر . البته آقاپیروز در مرز خسروی همراه مان شد و تا عمود 494 (موکب لرستانی ها ) همسفرمان ماند .

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۲ ، ۱۰:۲۰
احمد بابایی

روز اول :

صبحانه روز اول : با زنگ سجاد ، بلند شدیم و پس از صرف چای موکب به راه افتادیم . ساعت 8 صبح برای صبحانه کنار موکبی دیگر در نزدیکی های قصرشیرین توقف کردیم و این بار نوبت شامی ها بود با نان لواش همان موکب . حسابی چسبید هر چند زنبورهای زیادی اذیت مان کردند به حدی که دوستان گفتند برویم جای دیگری برای صرف صبحانه که البته نرفتیم و نمی شد از خوردن شامی ها گذشت حتی به قیمت اذیت زنبورها . این صحنه را فیلم گرفتم .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۲ ، ۱۵:۰۲
احمد بابایی

روز دوم :

وداع با سامرا : محمد آقا و حمید آقا بدون آنکه ما را بیدار کنند ، قبل از اذان صبح رفتند حرم و بعد از نماز صبح آمدند . من و مجید و پیروز هم با صدای اذان صبح بیدار شدیم و به دلیل صف طولانی سرویس ، به جماعت حرم نرسیدیم . نماز را در صحن فرادی بجای آوردیم و زیارت کردیم و زیارت نامه خواندیم و دعا کردیم . صبحانه مان تکه نانی بود و عدسی خوشمزه ای که اول صبحی می چسبید . به موکب برگشتیم و بعد کمی استراحت و استحمام مجید و پیروز ، سامرا را به مقصد کوفه ترک کردیم ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۲ ، ۱۱:۰۱
احمد بابایی

روز سوم :

مسجد مقدس سهله : نماز صبح را در همان محل اسکان یعنی داخل کوچه خواندم و دیگر خوابم نرفت . بعد از صرف صبحانه و خداحافظی با دوستان موکب ، پنج نفری به سمت مسجد سهله حرکت کردیم  . نکته جالب سوختگی کمرمان به دلیل گرمای هوا و کوله های نسبتاً سنگین مان بود در حالیکه هنوز پیاده روی اصلی را شروع نکرده بودیم ، سال گذشته در برگشت از سفر و در شهر کرمانشاه متوجه سوختگی کمر شدیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۲ ، ۱۳:۴۸
احمد بابایی

روز چهارم :

    روز دوم پیاده روی : بعد خوابی شیرین و اقامه نماز صبح ، حرکت روز دوم پیاده روی را از عمود 210 شروع کردیم . اول صبحی چای عراقی شیرین می چسبید با تخم مرغ آب پز که دنبالش بودیم و خیلی زود پیدایش کردیم آن هم از نوع محلی اش . نفری چند تخم مرغ گرفتیم و همانطور که راه می رفتیم صبحانه را خوردیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۲ ، ۱۳:۲۳
احمد بابایی