سفرنامه 18
نماز و شام : از ساعت 16 که شهر کربلا را به مقصد مرز خسروی ترک کردیم ، ماشین یکسره می آمد و فقط برای سوختگیری و دریافت آب در چند نقطه توقف کوتاهی داشت . هنوز چند گیگ از بسته اینترنت من باقی مانده بود و به همه مسافرین اعلام کردم هر که میخواهد می تواند به گوشی ام وصل شود و تنها یک نفر متصل شد . چند برنامه گوشی خودم و محمدآقا را بروز رسانی کردم ولی باز تمام نمی شد . چند باری هم چرت زدم و شاید به خواب سبکی رفته باشم . ساعت 21 در کنار یک موکب که منزل ویلایی نسبتاً بزرگی بود نگه داشت و بعد اقامه نماز و صرف چلو لوبیای عراقی و چای مجدداً راهی مرز شدیم . در این موکب تمام انگشترهای باقیمانده که حدود 7 عدد می شد را به نوجوانان و کودکان موکب هدیده دادیم و معلوم بود خوشحالی شان .
مرز خسروی : ساعت 23 رسیدیم به مرز خسروی و پس از پیاده شدن از ون و سوار شدن به اتوبوس های ایرانی ، به سمت باجه های مرزی عراقی حرکت کردیم . خیلی زود و پس از طی حدود 500 متر از اتوبوس ها که پیاده شدیم موکب های عراقی مشغول پذیرایی بودند . چیزی نخوردیم جز شربت . امیدمان به چلوگوشت ایرانی پس از عبور از باجه ها بود . ساعت 23:35 مهر خروج از عراق بر گذرنامه مان نشست و عملاً وارد خاک مقدس کشور عزیزمان ایران شدیم . نیسان آبی مشغول پخش غذا بود و ما هم با ذهنیت سال قبل منتظر چلوگوشت کرمانشاهی . وقتی ظرف غذا را دستمان دادند معلوم شد باز قرمه سبزی است .
مصاحبه : کمی جلوتر که آمدیم خبرنگار خبرگزاری فارس کرمانشاه مشغول ضبط مصاحبه با زائران برگشتی بود . با من هم مصاحبه کردند و من علاوه بر تشکر از ملت عزیز عراق بابت پذیرایی سخاوتمندانه شان ، چند شعری که در ایام سفر سروده بودم را خواندم . خبرنگار خیلی تشکر کرد و این بیشتر بخاطر صحبت هایم بود و نه شعرها و بعدها که خبر و فیلم مصاحبه منتشر شد و اولین بار همکار عزیزم آقای ظرافتی کیا آنرا در ایتا برایم فرستاد متوجه شدم هدف مصاحبه صرفاً تشکر از ملت عراق بوده و همه شعرها در تدوین برش خورده است .
روز نهم ـ جمعه 2 شهریور ـ روز پایان سفر
خاک ایران : با حضور در ساختمان پایانه مرزی خسروی و نشستن مهر ورود بر گذرنامه ها که بدون صف انجام شد ، بلافاصله به سمت ماشین خودمان حرکت کردیم و ده دقیقه بعد مشغول بریدن طناب و جمع آوری چادر خاک گرفته شدیم . آب و روغن را کنترل کردیم و مشکلی نداشت و باد لاستیک ها هم خدا را شکر تنظیم بود . با اولین استارت روشن شد و به سمت سر پل ذهاب حرکت کردیم . بعد نیم ساعت حرکت به اولین موکبی که رسیدیم برای خواب دنبال جا بودیم که خادم موکب پیشنهاد داد برای استراحت به اردوگاه راه کربلا سرابگرم برویم . خدا خیرش دهد ، خودش با ماشین پراید جلو افتاد و شش ماشین دیگر را به اردوگاه در فاصله یک کیلومتری رساند .
اردوگاه راه کربلا : وارد اردوگاه که شدیم مستقیم رفتیم به قسمت پارک خودروها . خیلی زود بالش ها را برداشتیم و با راهنمایی خدام ، داخل یک آلاچیق خالی که با موکتی تمیز فرش شده بود برای خواب دراز کشیدیم . هوا خنک و عالی بود و فضا کوهستانی و پر از درخت . تا نماز صبح خوابیدیم و با اینکه قرارمان حرکت بعد از نماز بود اما دوباره بخاطر دلچسب بودن فضا و هوا خوابمان برد تا ساعت 8 که آفتاب سوزان بیدارمان کرد و اجازه خواب بیشتر نداد . دست و صورت مان را که شستیم صبحانه حاضر بود . نان لواش و پنیرسفید و خرما همراه با چای شیرین . صبحانه که خوردیم یکی از خدام پیشنهاد داد برای آب تنی به چشمه غرب اردوگاه سری بزنیم . فاصله خیلی کمی بود و پیاده راهی چشمه شدیم . ساعت 08:30 بود .