آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۱:۴۳ ب.ظ

اردوی مدیران

روز بیست و چارم مهر است و من
می نویسم خاطرات خویشتن

باز هم قسمت شده با دوستان
یک سفر در زیر سقف آسمان

جزو عمرت نیست اوقات سفر
دسته جمعی در کنار یکدگر

آفرین بر انتخاب خوبشان
هم وسیله ، هم زمان و هم مکان

آفرین ها بر رفاه منطقه
شهردار خوش نگاه منطقه

انتخاب مجتمع اش خوب بود
وعده صبحانه اش مطلوب بود

رفت از یاد من و باقی ، رژیم
تا که آمد گردو و آش و حلیم

بعد از آن نوبت به دانایی رسید
وقت صحبت های برمایی* رسید

گفت برمایی که با ضرب الاجل
همسرت را عاشقانه کن بغل

روی ماهش را ببوس و خنده کن
خانه را از عشق او آکنده کن

گر که می خواهی شود قلبش اسیر
دست او را توی دست خود بگیر

دخترت را احترام ویژه کن
ظاهری نه ، باطنی ، از بیخ و بن

با نگاهت عشق را تکثیر کن
خویش را در خانه پر تأثیر کن

تا که جای خالی تو حس شود
نام نیکت نقل هر مجلس شود

مرد باش اندر درون خانه ات
تا گذارد سر به روی شانه ات

شانه ات را وقف همسر کن فقط
دور شو از ارتباطات غلط

شیطنت ها کار دستت می دهد
خط بکش دور و بر افکار بد

عشق تنها در درون خانه است
شک ندارم غیر از این افسانه است

بعد کلی جمله های آتشین
کرد ما را او دعایی  اینچنین :

ای خدا ! ای با همه کس آشنا
خواهشاً ما را تو خرج خود نما

خرج آنچیزی که خلقم کرده ای
بهر آن ما را وجود آورده ای

عاقبت ها را تو ختم خیر کن
دور کن ما را ز هر چه غیر ، کن

بعد انجام فریضه ، تند و تیز
جوجه و کوبیده آمد روی میز

بس که آنجا ساکت و آرام بود 
چرت حالا واجب الانجام بود

خواب می چسبید در آن مجتمع
خواب عصرانه میان مجتمع

خواب عصرانه دو چشمم را ربود
خواب دیدم جمع ما در کیش بود 

با هواپیما به آنجا رفته ایم
با دو کشتی ما به دریا رفته ایم 

توی ساحل اینچنین و آنچنان
وصف آن ممکن نباشد در بیان !

چون حراست هست باهوش و به گوش
نیست اصلاً بین ما آدم فروش !!

خواب دیدم مشهدیم و در شمال
آخر هفته فقط در عشق و حال

خواب دیدم شهردار نازنین
گفت با جمع مدیرانش چنین :

ای مدیران عزیز کاردان
باعثان پیشرفت سازمان

گنج های منطقه ، نام آوران!
با شما سرعت گرفته کارمان

هر یکی تان یک ستون خیمه اید
محرمان اندرون خیمه اید

گفته ام : هر ماه پاداشی دهند
آخر هر فصل اردویی برند

نوش جان هر مدیر کارکن
هر مدیر غافلی بیدارکن

بین تان این " آه مجنون"  بیشتر
از بقیه یک دو ملیون بیشتر

زنگ گوشی چرت ما را پاره کرد
خواب و رویای مرا آواره کرد

گفت عباسی به ما حاضر شوید
نوبت سرگرمی و بازی رسید

یک دو ساعت در زمین بازی کنید
خسته گشتی ، تیر ، اندازی کنید

نوبت استخر هم در انتها
بازی آبی و گاهی هم شنا 

تیم ما بر تیم شان پیروز شد
تیم شان مغلوب ما آن روز شد

بعد از آن عصرانه و بعدش نماز
بیست شد آخر تمام امتیاز

این سفر در خاطرم شد جاودان
من تشکر می کنم از دوستان

از تمام دوستان پای کار 
و به ویژه از جناب شهردار

تا ببینیم همدگر را در سفر
فی امان الله تا بار دگر

آه مجنون  1404/07/24

* حجت الاسلام محمد برمایی ـ مجری برنامه تلویزیونی دعوت ـ کارشناس حوزه اجتماعی و مدیر موسسه بارش افکار سپید
عکس فنجان چای نیز مربوط به پذیرایی عصرانه است که با گوشی موبایلم گرفتم . 



نوشته شده توسط احمد بابایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

اردوی مدیران

يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۱:۴۳ ب.ظ

روز بیست و چارم مهر است و من
می نویسم خاطرات خویشتن

باز هم قسمت شده با دوستان
یک سفر در زیر سقف آسمان

جزو عمرت نیست اوقات سفر
دسته جمعی در کنار یکدگر

آفرین بر انتخاب خوبشان
هم وسیله ، هم زمان و هم مکان

آفرین ها بر رفاه منطقه
شهردار خوش نگاه منطقه

انتخاب مجتمع اش خوب بود
وعده صبحانه اش مطلوب بود

رفت از یاد من و باقی ، رژیم
تا که آمد گردو و آش و حلیم

بعد از آن نوبت به دانایی رسید
وقت صحبت های برمایی* رسید

گفت برمایی که با ضرب الاجل
همسرت را عاشقانه کن بغل

روی ماهش را ببوس و خنده کن
خانه را از عشق او آکنده کن

گر که می خواهی شود قلبش اسیر
دست او را توی دست خود بگیر

دخترت را احترام ویژه کن
ظاهری نه ، باطنی ، از بیخ و بن

با نگاهت عشق را تکثیر کن
خویش را در خانه پر تأثیر کن

تا که جای خالی تو حس شود
نام نیکت نقل هر مجلس شود

مرد باش اندر درون خانه ات
تا گذارد سر به روی شانه ات

شانه ات را وقف همسر کن فقط
دور شو از ارتباطات غلط

شیطنت ها کار دستت می دهد
خط بکش دور و بر افکار بد

عشق تنها در درون خانه است
شک ندارم غیر از این افسانه است

بعد کلی جمله های آتشین
کرد ما را او دعایی  اینچنین :

ای خدا ! ای با همه کس آشنا
خواهشاً ما را تو خرج خود نما

خرج آنچیزی که خلقم کرده ای
بهر آن ما را وجود آورده ای

عاقبت ها را تو ختم خیر کن
دور کن ما را ز هر چه غیر ، کن

بعد انجام فریضه ، تند و تیز
جوجه و کوبیده آمد روی میز

بس که آنجا ساکت و آرام بود 
چرت حالا واجب الانجام بود

خواب می چسبید در آن مجتمع
خواب عصرانه میان مجتمع

خواب عصرانه دو چشمم را ربود
خواب دیدم جمع ما در کیش بود 

با هواپیما به آنجا رفته ایم
با دو کشتی ما به دریا رفته ایم 

توی ساحل اینچنین و آنچنان
وصف آن ممکن نباشد در بیان !

چون حراست هست باهوش و به گوش
نیست اصلاً بین ما آدم فروش !!

خواب دیدم مشهدیم و در شمال
آخر هفته فقط در عشق و حال

خواب دیدم شهردار نازنین
گفت با جمع مدیرانش چنین :

ای مدیران عزیز کاردان
باعثان پیشرفت سازمان

گنج های منطقه ، نام آوران!
با شما سرعت گرفته کارمان

هر یکی تان یک ستون خیمه اید
محرمان اندرون خیمه اید

گفته ام : هر ماه پاداشی دهند
آخر هر فصل اردویی برند

نوش جان هر مدیر کارکن
هر مدیر غافلی بیدارکن

بین تان این " آه مجنون"  بیشتر
از بقیه یک دو ملیون بیشتر

زنگ گوشی چرت ما را پاره کرد
خواب و رویای مرا آواره کرد

گفت عباسی به ما حاضر شوید
نوبت سرگرمی و بازی رسید

یک دو ساعت در زمین بازی کنید
خسته گشتی ، تیر ، اندازی کنید

نوبت استخر هم در انتها
بازی آبی و گاهی هم شنا 

تیم ما بر تیم شان پیروز شد
تیم شان مغلوب ما آن روز شد

بعد از آن عصرانه و بعدش نماز
بیست شد آخر تمام امتیاز

این سفر در خاطرم شد جاودان
من تشکر می کنم از دوستان

از تمام دوستان پای کار 
و به ویژه از جناب شهردار

تا ببینیم همدگر را در سفر
فی امان الله تا بار دگر

آه مجنون  1404/07/24

* حجت الاسلام محمد برمایی ـ مجری برنامه تلویزیونی دعوت ـ کارشناس حوزه اجتماعی و مدیر موسسه بارش افکار سپید
عکس فنجان چای نیز مربوط به پذیرایی عصرانه است که با گوشی موبایلم گرفتم . 

نظرات  (۶)

۰۱ آبان ۰۴ ، ۰۷:۵۰ مرتضی فعال

احسن بر برادر خوش ذوق بیان که اینچنین وصف نمود بزم یاران 

حاج احمد اقا دست مریزادددد👌👌👌🌹

پاسخ:
ممنون آقا مرتضی عزیز ، واقعاً جات خالی بود و ایکاش می اومدی

سلام مهندس 

درود بر شما 

چقدر زیبا توصیف کردید 

عالی بود 🌷🌷🌷🌷🌷🌷

پاسخ:
سلام ، سپاسگزارم از محبت تون 

سلام علیکم  -  چه عالی 

زبان شعر شما خیلی جذاب تر از لذت اردو به نظر می رسه👏🏻👏🏻🌹

 ان شاء الله که رؤیای صادقه رو هم تجربه کنید 🤣😉😍

پاسخ:
سلام آقای نقابی عزیز . ممنونم از محبتت و ان شاءالله اینبار با هم بریم جهت تجربه رویای صادقه 

احمدجان سلام

اونقدر قشنگ روایتگری کردی که خودمو در حالو هوای جمعتون حس کردم

 

انشاله دائم به زیارت و سیاحت

 

مثل همیشه پای کار اردو هستی

یاد اردوهای پایگاه کمیل ۳۰سال پیش بخیر🙂

پاسخ:
سلام مجتبی جان
ممنونم از محبتت ، این اردو به همت همکاران عزیز برگزار شد و من هیچ نقشی جز حضور نداشتم و فقط کمی فیلم و عکس گرفتم و همین شعری که خوندی.
اردوهای بسیج پایگاه کمیل دیگه تکرار نمیشه ، مخصوصاً شمال های آخر شهریوری که هر سال می رفتیم ، چون نه شرایط دیگه اون شرایطه و نه ما اون نوجوان پرشور 
۲۹ مهر ۰۴ ، ۱۱:۳۵ آل ابراهیم

سلام برادر

طبعت روان 

ممنون از اینکه این خاطره خوب رو به نظم درآوردی

پاسخ:
سلام استاد آل ابراهیم عزیز ، درس پس دادیم خدمت حضرتعالی و ممنونم از محبت تون 
۲۹ مهر ۰۴ ، ۰۸:۵۲ مهدی جوادی

سلام و ارادت جناب بابایی

از اینکه یک بار دیگر با زبان سلیس و روان شعرتان من رو به فضای مفرح و شاد اردوی مدیران بردید سپاسگزارم

پاسخ:
سلام آقا مهدی عزیز ، ممنونم از نظر محبتت ، اردوی شیرین و دلچسبی بود در کنار شما دوستان و همکاران عزیز و دوست داشتنی . دعا کن خوابم زودتر تعبیر بشه قول میدم یه دیوان بنویسم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی