اردوی مدیران
روز بیست و چارم مهر است و من
می نویسم خاطرات خویشتن
باز هم قسمت شده با دوستان
یک سفر در زیر سقف آسمان
جزو عمرت نیست اوقات سفر
دسته جمعی در کنار یکدگر
آفرین بر انتخاب خوبشان
هم وسیله ، هم زمان و هم مکان
آفرین ها بر رفاه منطقه
شهردار خوش نگاه منطقه
انتخاب مجتمع اش خوب بود
وعده صبحانه اش مطلوب بود
رفت از یاد من و باقی ، رژیم
تا که آمد گردو و آش و حلیم
بعد از آن نوبت به دانایی رسید
وقت صحبت های برمایی* رسید
گفت برمایی که با ضرب الاجل
همسرت را عاشقانه کن بغل
روی ماهش را ببوس و خنده کن
خانه را از عشق او آکنده کن
گر که می خواهی شود قلبش اسیر
دست او را توی دست خود بگیر
دخترت را احترام ویژه کن
ظاهری نه ، باطنی ، از بیخ و بن
با نگاهت عشق را تکثیر کن
خویش را در خانه پر تأثیر کن
تا که جای خالی تو حس شود
نام نیکت نقل هر مجلس شود
مرد باش اندر درون خانه ات
تا گذارد سر به روی شانه ات
شانه ات را وقف همسر کن فقط
دور شو از ارتباطات غلط
شیطنت ها کار دستت می دهد
خط بکش دور و بر افکار بد
عشق تنها در درون خانه است
شک ندارم غیر از این افسانه است
بعد کلی جمله های آتشین
کرد ما را او دعایی اینچنین :
ای خدا ! ای با همه کس آشنا
خواهشاً ما را تو خرج خود نما
خرج آنچیزی که خلقم کرده ای
بهر آن ما را وجود آورده ای
عاقبت ها را تو ختم خیر کن
دور کن ما را ز هر چه غیر ، کن
بعد انجام فریضه ، تند و تیز
جوجه و کوبیده آمد روی میز
بس که آنجا ساکت و آرام بود
چرت حالا واجب الانجام بود
خواب می چسبید در آن مجتمع
خواب عصرانه میان مجتمع
خواب عصرانه دو چشمم را ربود
خواب دیدم جمع ما در کیش بود
با هواپیما به آنجا رفته ایم
با دو کشتی ما به دریا رفته ایم
توی ساحل اینچنین و آنچنان
وصف آن ممکن نباشد در بیان !
چون حراست هست باهوش و به گوش
نیست اصلاً بین ما آدم فروش !!
خواب دیدم مشهدیم و در شمال
آخر هفته فقط در عشق و حال
خواب دیدم شهردار نازنین
گفت با جمع مدیرانش چنین :
ای مدیران عزیز کاردان
باعثان پیشرفت سازمان
گنج های منطقه ، نام آوران!
با شما سرعت گرفته کارمان
هر یکی تان یک ستون خیمه اید
محرمان اندرون خیمه اید
گفته ام : هر ماه پاداشی دهند
آخر هر فصل اردویی برند
نوش جان هر مدیر کارکن
هر مدیر غافلی بیدارکن
بین تان این " آه مجنون" بیشتر
از بقیه یک دو ملیون بیشتر
زنگ گوشی چرت ما را پاره کرد
خواب و رویای مرا آواره کرد
گفت عباسی به ما حاضر شوید
نوبت سرگرمی و بازی رسید
یک دو ساعت در زمین بازی کنید
خسته گشتی ، تیر ، اندازی کنید
نوبت استخر هم در انتها
بازی آبی و گاهی هم شنا
تیم ما بر تیم شان پیروز شد
تیم شان مغلوب ما آن روز شد
بعد از آن عصرانه و بعدش نماز
بیست شد آخر تمام امتیاز
این سفر در خاطرم شد جاودان
من تشکر می کنم از دوستان
از تمام دوستان پای کار
و به ویژه از جناب شهردار
تا ببینیم همدگر را در سفر
فی امان الله تا بار دگر
آه مجنون 1404/07/24
* حجت الاسلام محمد برمایی ـ مجری برنامه تلویزیونی دعوت ـ کارشناس حوزه اجتماعی و مدیر موسسه بارش افکار سپید
عکس فنجان چای نیز مربوط به پذیرایی عصرانه است که با گوشی موبایلم گرفتم .


احسن بر برادر خوش ذوق بیان که اینچنین وصف نمود بزم یاران
حاج احمد اقا دست مریزادددد👌👌👌🌹