آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها
دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۲۷ ق.ظ

اربعین 1404

کوله را بستم به عشقی آتشین
عازم کرب و بلایم اربعین

کوله ام با عکس او شد معتبر
میروم با یاد او در این سفر

میروم پای پیاده کربلا
میروم تا کاظمین و سامرا

میروم با یاد او که اینچنین 
گفت با ما ، روزهای واپسین :

"میروم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند

میروم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را ؟
بر که بسپارد زمام خویش را ؟ "

در نجف یادش کنم نزد ولی
آنکه عاشق بود بر نام علی

آنکه سر تا پا پر از احساس بود
عاشق و دیوانه عباس بود

گریه می کرد نام مولا می شنید
سینه ها را شعر نابش می درید

داد می زد ، گریه می کرد ، می سرود
با تمام هستی از عمق وجود

نام مولا مست مستش کرده بود
او پناه بر مرتضی آورده بود

دلخوشی او به مولا بود و بس
یا علی جان !  خود به فریادش برس

یا علی جان !  ای امام انس و جان
خواهشم را از دو چشمانم بخوان

شافع ما باش در روز جزا
در گذر از اشتباهات و خطا

آه مجنون 1404/05/13



نوشته شده توسط احمد بابایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

اربعین 1404

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۲۷ ق.ظ

کوله را بستم به عشقی آتشین
عازم کرب و بلایم اربعین

کوله ام با عکس او شد معتبر
میروم با یاد او در این سفر

میروم پای پیاده کربلا
میروم تا کاظمین و سامرا

میروم با یاد او که اینچنین 
گفت با ما ، روزهای واپسین :

"میروم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند

میروم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را ؟
بر که بسپارد زمام خویش را ؟ "

در نجف یادش کنم نزد ولی
آنکه عاشق بود بر نام علی

آنکه سر تا پا پر از احساس بود
عاشق و دیوانه عباس بود

گریه می کرد نام مولا می شنید
سینه ها را شعر نابش می درید

داد می زد ، گریه می کرد ، می سرود
با تمام هستی از عمق وجود

نام مولا مست مستش کرده بود
او پناه بر مرتضی آورده بود

دلخوشی او به مولا بود و بس
یا علی جان !  خود به فریادش برس

یا علی جان !  ای امام انس و جان
خواهشم را از دو چشمانم بخوان

شافع ما باش در روز جزا
در گذر از اشتباهات و خطا

آه مجنون 1404/05/13

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی