سفرنامه 14
خداحافظی با دوستان : ساعت 17 با بیدار شدن همسفران و مرتب کردن کوله ها ، چند عکس یادگاری با سعید و دوستان و خادمین موکب در آشپزخانه گرفتیم و به سمت کربلا حرکت کردیم . انرژی خوبی داشتیم و فضای عصرگاهی مشایه هم کمک بزرگی می کرد . خیل جمعیت مشتاق اباعبدالله ، چون رودی بود که قطره ها را با خود به سمت دریا می بُرد .
ترکیب جمعیتی : امسال جمعیت زنان بیشتر از مردان به چشم می خورد . بیشتر جمعیت نیز جوانان و میان سالان بودند . تعداد سالخوردگان کمی کمتر از سالهای پیش بود و این شاید به دلیل گرمای شدید بوده باشد . کودکان هم همچون سالهای پیش پرانرژی و فعال مشغول پذیرایی از زائران بودند . بر اساس اعلام مسئولین ، تعداد زائرین ایرانی امسال حدود 2 میلیون نفر کمتر از سال قبل بود و دلیل این اتفاق هم می تواند گرمای شدید باشد .
تاول پای حمیدآقا : ساعت 17:50 بود که حمیدآقا برای درمان تاول پایش در یکی از ایستگاه های درمانی کوچک کنار مسیر ایستاد و بعد از حدود ده دقیقه توقف در صف و سپس درمان ، مجدد به مسیرمان ادامه دادیم . تاول پای حمیدآقا کوچک بود و این به دلایلی همچون وزن کم ، تحرک زیاد و ... مرتبط می شد .
موکب بزرگ کویت : ساعت 18:40 دقیقه رسیدیم به موکب بزرگ شیعیان کویت . موکب بزرگی که بخاطر جذابیت های غذایی اش جذاب بنظر می رسد . برخلاف تصور شما ، در طول این 4 سال پیاده روی جز گرفتن چند عکس از چهار دستگاه بزرگ پخت مرغ های سوخاری و چندین دستگاه پخت کباب ترکی در مقابل درب موکب توقفی برای دریافت غذا در این موکب نداشتیم .
نماز و شام : یک ربع مانده به اذان مغرب روز سه شنبه 30 مرداد 1403 ، در عمود 938 و در موکبی عراقی برای نماز آماده شدیم . نماز را که به جماعت خواندیم ، با دعوت خدام موکب ، برای صرف شام داخل حسینیه رفتیم . ساعت 19:20 دقیقه بود . شام هر نفر 3 تکه شامی شبیه کتلت ، 12 عدد خلال سیب زمینی سرخ شده ، 15 عدد خرما و 5 تکه ترشی خیار چنبر بود که در سه ظرف یکبارمصرف بصورت مجرا همراه با یک قرص نان عربی سرو می شد . طعم شان خوب بود و مشکلی نداشتم با خوردن آنها . فقط ترشی را از روی ظاهرش قضاوت کردم و نخوردم ، اما محمدآقا کامل و با اشتها ترشی ها را سر می کشید و به به و چه چه می کرد .
شیطنت طب سنتی : هنگام صرف شام یک ایرانی میان سال کنارمان بود و حواسش به ما . وقتی دیدم به توصیه های محمدآقا مبنی بر نخوردن آب سرد همراه غذا و ... حساس شده به او گفتم : " ایشان (محمدآقا) دکترای طب سنتی دارند ، هر مشکلی دارید بپرسید و از وجودشان بهره مند شوید ، اطلاعات و تجربیات مفیدی دارند" . شوخی مرا جدی گرفت و رفت در برابر محمدآقا همچون شاگردی در محضر استاد زانو زد و یکی یکی سوال های مختلف می پرسید . باورم نمی شد که شوخی مرا باور کرده و جالب تر اینکه محمدآقا هم کم نمی آورد و خیلی جدی پاسخ می داد ، چرا که چند صباحی در کلاس های طب اسلامی شرکت کرده بود و اطلاعات خوبی در این زمینه داشت . از این صحنه عکس گرفتم و با توضیحات فرستادم در گروه دوستان پایگاه کمیل .
بامیه داغ : عراقی های سخاوتمند و زائرنواز در اربعین حسینی از هیچ چیز کم نمی گذارند و همه چیز را به مشایه می آورند . انواع میوه ، انواع غذا و نوشیدنی آنهم به فراوانی در دسترس است . کارگاه کوچک پخت بامیه توجه مان را جلب کرد . حمیدآقا یکی دوتایی تست کرد و من عکس و فیلم گرفتم تا برای همسرم بفرستم چرا که عاشق و استاد درست کردن انواع شیرینی جات و کیک هاست .
زائر شمالی : ساعت 22 رسیدیم به عمود 987 . خستگی غلبه می کرد و دوست داشتم دراز بکشم . از فرصت دستشویی رفتن یکی از همسفرمان در موکب بسیار تمیز عراقی استفاده کردم و کفش ها را درآورده ، دراز کشیدم . کنارمان یک مرد باصفا و با روحیه شمالی بود که همراه همسرش استراحت می کرد . باب صحبت را او باز کرد و از من خواست در واتس آپ پیامی به دخترش بدهم تا نگران پدر و مادرشان نباشد . آقای شعبانی متولد 1337 بود و راننده تاکسی در بابل . می گفت : 9 روز در مسیر پیاده روی است . از شنیدن 9 روز ، حسابی خندیدیم و از روحیه اش لذت بردیم . خیلی تیز بود و حواسش به همه چیز . تجربه این زائر موجب شد من و محمدآقا برای سالهای بعد تغییر زمان بدهیم . محمدآقا می گفت : ما هم باید زمان پیاده روی مان را بیشتر کنیم ، مثلاً 5 تا 7 روزه . موافقت شدیدی کردم با نظرش . تمیزی موکب عراقی در حدی بود که من و محمدآقا را برای خواب و استراحت به زمین چسباند اما حمیدآقا خیلی جدی مخالف بود و اصرار داشت به رفتن . او بر خلاف من و محمدآقا برای رسیدن به کربلا عجله داشت و شاید دلیل این عجله قولی بود که به برادران ظهوری داده بود . احتمالاً دلش نمی خواست بدقولی کند . برادران ظهوری برای ما یک اتاق خالی در منزلشان واقع در کربلا نگهداشته بودند . به هر حال جدیت حمیدآقا چربید و بعد از خوردن پرتقال و خداحافظی با آقای شعبانی دل از موکب بسیار تمیز عراقی کندیم و به جاده سپردیم .