آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها
يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۳۵ ب.ظ

سفرنامه 1

تعیین تاریخ : درست روز 27 فروردین 1403 یعنی چندماه مانده به اربعین ، تقویم ماه های مرداد و شهریورماه را در اینترنت جستجو کردم و روز چهارشنبه 24 مرداد را به عنوان روز حرکت در گروه چهارنفره اربعین مان در ایتا پیشنهاد دادم . سرگروه سفر ما "محمدآقا تاجیک باغخواص" که از اینجا به بعد او را با نام "محمدآقا" خواهید خواند ، نظرم را پذیرفت و پس از تأیید دیگر همسفرمان ـ حمیدآقا تیموری ، قرار حرکت مان شد روز چهارشنبه 24 مرداد 1403 . مجید نقدی بخاطر موقعیت کاری اش ، وضعیت مشخصی نداشت ، هر چند اصرار داشت با ما بیاید . پیروز هم به دلایلی قسمتش نشد و از اربعین 1403 بازماند و شد جامانده  . البته مجید بعد از برگشت ما ، خودش را هوایی به نجف و سپس کربلا رساند .

مقدمات سفر : سعی کردم از یک ماه مانده به سفر ، تمام مقدمات لازم را فراهم کنم و کاری را برای لحظه آخر نگذارم. مدام ترس آن داشتم نکند لحظه آخری مشکلی پیش بیاید و من هم بروم در جرگه جاماندگان.

عکس روی کوله :  اولین کار انتخاب عکس استاد عزیزم حاج محمدرضا آقاسی (ره) و طراحی آن برای روی کوله بود که با برنامه متن نگار در گوشی ام انجامش دادم و برای چاپ بردم به عکاسی پیام در خیابان رسالت ورامین و سفارش چاپ سلیک دادم . هزینه چاپ در مقایسه با سال گذشته 20 هزار تومانی بیشتر شده بود و شد 45 هزار تومان . پرس عکس هم در خیابان شهید باهنر ورامین با هزینه 20 هزار تومان انجام شد که فقط 5 هزار تومان در قیاس سال قبل افزایش قیمت داشت .

لوازم داخل کوله :  لیست وسایل را که از قبل در گوشی ام ذخیره داشتم و در انتهای سفرنامه سال پیش هم آورده بودم ، کنترل کردم و جز چفیه نخی مشکی و قرص های ویتامینه چیز دیگری لازم نداشتم . چفیه نخی سفید داشتم و برای چفیه نخی مشکی سری به پاساژ مهستان خیابان کارگر تهران زدم و متأسفانه در میان آن همه رونق ، حتی یک چفیه مشکی نخی اعلا پیدا نکردم و از روی ناچاری رضایت دادم به چفیه ای مشکی که مواد کمتری داشت (180 هزار تومان ) . چند روز بعد به توصیه یک مغازه دار ورامینی ، به مغازه آقای تاجیک در چهارراه اسفندآباد (محله قدیمی مان)  سری زدم و در نهایت تعجب ، چفیه نخی مشکی سایز بزرگ را از آنجا تهیه کردم (250 هزار تومان ) و جالب اینکه هر دو چفیه مشکی قسمت خودم نشد و به محمدآقا و حمیدآقا که چفیه را فراموش کرده بودند ، رسید . چفیه های نخی موجود در بازار یا تولید پاکستان است یا هند و بسیار هم نازک . به هر حال چفیه نخی از الزامات سفر به عراق است مخصوصاً در ایام پیاده روی اربعین و به چند کار می آیند .

قرص های ویتامینه :  ضمناً به پیشنهاد مجید و توصیه آقای دکتر رضایی همسایه طبقه پایینی مان چند قرص ویتامینه شامل کلسیم d ، منیزیم ، ویتامین c و فارماتون گرفتم و از دو هفته مانده به سفر شروع به مصرف کردم و تأثیر مثبت شان را در طول سفر به وضوح دریافت کردم . دیگر از بی حالی روزهای آخر پیاده روی خبری نبود . 

ارز اربعین : بعد از ثبت نام در برنامه بله و واریز مبلغ 7.342.800 تومان برای 200 هزار دینار عراقی ، جهت تحویل ارز ، روز پنجشنبه 11 مرداد و پست بانک روستای ریحان آباد ورامین را انتخاب کردم . صبح اول وقت ، خانوادگی راهی روستای ریحان آباد ورامین شدیم تا پس از دریافت ارز ، راهی زرین دشت در حوالی فیروزکوه شویم . تولد علی جان ـ پسر برادرم بود و به همین مناسبت میهمانی خانوادگی را در باغ باصفای پدربزرگش تدارک دیده بودند . زودتر از کارمندان پست بانک رسیده بودم و ارزی در کار نبود . باید منتظر می ماندم تا یکی از کارمندان آقا با ارز برسد . در همین فرصت صبحانه را در همان روستا خوردیم ( نان بربری داغ و پنیر خامه ای ) . بماند که دخترم ـ فاطمه جان همیشه با اینجور صبحانه ها در سفر مشکل دارد ، جز املت های دستپخت خودم که بسیار می پسندد . نیم ساعت که گذشت ، ارز از راه رسید . شش نفری در صف بودیم و همگی عازم کربلا . یکی از مشتریان به نام آقای راهجو  از تجربیاتم پرسید و وقتی حرف هایم را شنید ، شماره ام را گرفت و در ایتا پیامی داد و خواست تا تمام اطلاعات اربعینی ام را برایش ارسال کنم . همانجا از سفرنامه سال قبلم خوشش آمد و اطلاعات جالبش را پسندید .



نوشته شده توسط احمد بابایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

سفرنامه 1

يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۳۵ ب.ظ

تعیین تاریخ : درست روز 27 فروردین 1403 یعنی چندماه مانده به اربعین ، تقویم ماه های مرداد و شهریورماه را در اینترنت جستجو کردم و روز چهارشنبه 24 مرداد را به عنوان روز حرکت در گروه چهارنفره اربعین مان در ایتا پیشنهاد دادم . سرگروه سفر ما "محمدآقا تاجیک باغخواص" که از اینجا به بعد او را با نام "محمدآقا" خواهید خواند ، نظرم را پذیرفت و پس از تأیید دیگر همسفرمان ـ حمیدآقا تیموری ، قرار حرکت مان شد روز چهارشنبه 24 مرداد 1403 . مجید نقدی بخاطر موقعیت کاری اش ، وضعیت مشخصی نداشت ، هر چند اصرار داشت با ما بیاید . پیروز هم به دلایلی قسمتش نشد و از اربعین 1403 بازماند و شد جامانده  . البته مجید بعد از برگشت ما ، خودش را هوایی به نجف و سپس کربلا رساند .

مقدمات سفر : سعی کردم از یک ماه مانده به سفر ، تمام مقدمات لازم را فراهم کنم و کاری را برای لحظه آخر نگذارم. مدام ترس آن داشتم نکند لحظه آخری مشکلی پیش بیاید و من هم بروم در جرگه جاماندگان.

عکس روی کوله :  اولین کار انتخاب عکس استاد عزیزم حاج محمدرضا آقاسی (ره) و طراحی آن برای روی کوله بود که با برنامه متن نگار در گوشی ام انجامش دادم و برای چاپ بردم به عکاسی پیام در خیابان رسالت ورامین و سفارش چاپ سلیک دادم . هزینه چاپ در مقایسه با سال گذشته 20 هزار تومانی بیشتر شده بود و شد 45 هزار تومان . پرس عکس هم در خیابان شهید باهنر ورامین با هزینه 20 هزار تومان انجام شد که فقط 5 هزار تومان در قیاس سال قبل افزایش قیمت داشت .

لوازم داخل کوله :  لیست وسایل را که از قبل در گوشی ام ذخیره داشتم و در انتهای سفرنامه سال پیش هم آورده بودم ، کنترل کردم و جز چفیه نخی مشکی و قرص های ویتامینه چیز دیگری لازم نداشتم . چفیه نخی سفید داشتم و برای چفیه نخی مشکی سری به پاساژ مهستان خیابان کارگر تهران زدم و متأسفانه در میان آن همه رونق ، حتی یک چفیه مشکی نخی اعلا پیدا نکردم و از روی ناچاری رضایت دادم به چفیه ای مشکی که مواد کمتری داشت (180 هزار تومان ) . چند روز بعد به توصیه یک مغازه دار ورامینی ، به مغازه آقای تاجیک در چهارراه اسفندآباد (محله قدیمی مان)  سری زدم و در نهایت تعجب ، چفیه نخی مشکی سایز بزرگ را از آنجا تهیه کردم (250 هزار تومان ) و جالب اینکه هر دو چفیه مشکی قسمت خودم نشد و به محمدآقا و حمیدآقا که چفیه را فراموش کرده بودند ، رسید . چفیه های نخی موجود در بازار یا تولید پاکستان است یا هند و بسیار هم نازک . به هر حال چفیه نخی از الزامات سفر به عراق است مخصوصاً در ایام پیاده روی اربعین و به چند کار می آیند .

قرص های ویتامینه :  ضمناً به پیشنهاد مجید و توصیه آقای دکتر رضایی همسایه طبقه پایینی مان چند قرص ویتامینه شامل کلسیم d ، منیزیم ، ویتامین c و فارماتون گرفتم و از دو هفته مانده به سفر شروع به مصرف کردم و تأثیر مثبت شان را در طول سفر به وضوح دریافت کردم . دیگر از بی حالی روزهای آخر پیاده روی خبری نبود . 

ارز اربعین : بعد از ثبت نام در برنامه بله و واریز مبلغ 7.342.800 تومان برای 200 هزار دینار عراقی ، جهت تحویل ارز ، روز پنجشنبه 11 مرداد و پست بانک روستای ریحان آباد ورامین را انتخاب کردم . صبح اول وقت ، خانوادگی راهی روستای ریحان آباد ورامین شدیم تا پس از دریافت ارز ، راهی زرین دشت در حوالی فیروزکوه شویم . تولد علی جان ـ پسر برادرم بود و به همین مناسبت میهمانی خانوادگی را در باغ باصفای پدربزرگش تدارک دیده بودند . زودتر از کارمندان پست بانک رسیده بودم و ارزی در کار نبود . باید منتظر می ماندم تا یکی از کارمندان آقا با ارز برسد . در همین فرصت صبحانه را در همان روستا خوردیم ( نان بربری داغ و پنیر خامه ای ) . بماند که دخترم ـ فاطمه جان همیشه با اینجور صبحانه ها در سفر مشکل دارد ، جز املت های دستپخت خودم که بسیار می پسندد . نیم ساعت که گذشت ، ارز از راه رسید . شش نفری در صف بودیم و همگی عازم کربلا . یکی از مشتریان به نام آقای راهجو  از تجربیاتم پرسید و وقتی حرف هایم را شنید ، شماره ام را گرفت و در ایتا پیامی داد و خواست تا تمام اطلاعات اربعینی ام را برایش ارسال کنم . همانجا از سفرنامه سال قبلم خوشش آمد و اطلاعات جالبش را پسندید .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی