آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها
چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ

سفرنامه اربعین 3

روز دوم :

وداع با سامرا : محمد آقا و حمید آقا بدون آنکه ما را بیدار کنند ، قبل از اذان صبح رفتند حرم و بعد از نماز صبح آمدند . من و مجید و پیروز هم با صدای اذان صبح بیدار شدیم و به دلیل صف طولانی سرویس ، به جماعت حرم نرسیدیم . نماز را در صحن فرادی بجای آوردیم و زیارت کردیم و زیارت نامه خواندیم و دعا کردیم . صبحانه مان تکه نانی بود و عدسی خوشمزه ای که اول صبحی می چسبید . به موکب برگشتیم و بعد کمی استراحت و استحمام مجید و پیروز ، سامرا را به مقصد کوفه ترک کردیم ...

کوفه : ساعت حدود سه عصر بود که رسیدیم به ابتدای شهر کوفه . از ون پیاده و سوار بر تاکسی شدیم تا خودمان را به موکب خادمان ام البنین برسانیم . به خاطر تعدادمان ، محمدآقا از ما جدا و سوار تاکسی دیگری شد و همین شد دلیل گم کردن او . بعد بیست دقیقه نگرانی ، مقابل موکب پیدایش شد . مستقیم رفتیم به موکب خادمان ام البنین که دست ورامینی هاست . موکبی در خیابان روبروی مسجد مقدس کوفه .

موکب خادمان ام البنین : تاجری کویتی بخشی از سرمایه اش را که درآمد دو تریلی در طول سال است ، بعد از کسر حقوق دو راننده ، به این موکب اختصاص داده و تمام مخارج موکب را تأمین می کند . اداره این موکب چند سالی است که با گروهی از اهالی ورامین با مدیریت آقای علی ملایری و دوستان زحمتکش اوست . معتقدم موکب داری به مراتب سخت تر از پیاده روی است و سخت از موکب داری ، خرج کردن در این راه است . خلاصه اینکه پیاده روی با همه سختی هایش راحت ترین کار است . سال 97 در همین موکب برای کمک در شستن بشقاب ها داوطلب شدم و بعد از یکساعت کار متوجه سختی ها و مشقت های پذیرایی از خیل زائران شدم . خدا به همه موکب داران اجر دهد .

حمام و چای عصرانه : در حیاط خانه ای که کنار موکب بود با درخواست صاحبخانه دوش گرفتیم . داخل خانه در اختیار بانوان بود و حیاط و کوچه در اختیار آقایان . اصرار داشت تا خودش لباس های مان را بشوید که من و مجید امتناع کردیم و با کلی خواهش ، خودمان شستیم . سال های قبل پسر نوجوانش لباس های زائران را می شست و امسال غایب بود . گفت : پزشکی قبول شده و در خارج از عراق مشغول تحصیل است . پسرش به حدّ کمال آقا بود و در شستن لباس های کثیف زائران سنگ تمام می گذاشت ، کاری که ما برای نزدیک ترین افرادمان یا انجام نمی دهیم و یا با اکراه . ماشین لباسشویی شان دوقلو بود و او بعد شستن با ماشین ، تمام لباس ها را در لگن ،  آب می کشید و با دست می چلاند و درون خشک کن می انداخت . هر کجا هست خدایا به سلامت دارش . گرفتن دوش و شستن لباس ها حسابی چسبید و حالمان را جا آورد . دور هم نشستیم و با چای و خرمای شیرین عصرانه ای خاطره انگیز رقم زدیم .

مسجد کوفه : برای نماز مغرب و عشا عازم مسجد مقدس کوفه شدیم . خیلی شلوغ بود . با زحمت جایی برای نماز در بین صف ها یافتیم . مسافر در مسجد کوفه مخیر است به تمام یا شکسته خواندن و ما تمام خواندیم . بعد نماز به سمت محراب مسجد که محل ضربت خوردن امام علی علیه السلام است رفتیم و  عکسی از مجید در حال زیارت محل گرفتم . سپس به سمت مزار مسلم بن عقیل رفتیم و بعد از آن به زیارت قبر مختار ثقفی و هانی . معماری جدید مسجد کوفه بی نظیر است و در عین سادگی ، در نهایت شکوه و زیبایی است . انتخاب رنگ ها هم در نهایت دقت انجام شده و بر خلاف معماری های رایج مصر و عربستان ، آرامش خوبی به زائر می بخشد .

مسجد کوفه چهارمین مسجد مهم شیعیان پس از مسجدالحرام ، مسجدالنبی و مسجدالاقصی و از قدیمی‌ترین اماکن زیارتی کوفه به ‌شمار می‌آید .  بنابر برخی روایات ، نخستین کسی که مسجد کوفه را بنیان گذاشت حضرت آدم (ع) بود و حضرت نوح (ع) پس از طوفان آن را تجدید بنا کرد . در سال 17 قمری  با حضور اولیه مسلمانان در کوفه در زمان سعد بن ابی وقّاص ، به پیشنهاد سلمان فارسی ، این مسجد دوباره ساخته شد . این مسجد شاهد حضور بسیاری از پیامبران ، امام علی (ع) ، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و برخی دیگر از امامان معصوم بوده است .  در سال 36 قمری با حضور امام علی(ع) در این مسجد ، بر اهمیت و توجه به آن افزوده شد . حضرت علی(ع) در این مسجد نماز و خطبه می‌خوانده و برخی از امور کشورداری ، مانند قضاوت را در آنجا انجام می‌داد و در محراب این مسجد به شهادت رسید . در کنار مسجد کوفه ، خانه امام علی (ع) ، دارالاماره کوفه ، مرقد مسلم بن عقیل ، مرقد هانی بن عروه و مرقد مختار ثقفی قرار دارد . این مسجد مقامات متعددی دارد و در بسیاری از آنها اعمال مخصوصی انجام می‌گیرد.  طبق برخی از روایات، مسجد کوفه از باغ‌های بهشتی است . اگر کسی وارد آن شود، آمرزیده است . طبق روایات ، شهر کوفه مرکز حکومت امام مهدی (عج) و مسجد کوفه ، مرکز ستاد فرماندهی آن حضرت خواهد بود.

شام و شعر باجناق : برای شام به سمت موکب برگشتیم . شام ساندویچ فلافل بود با طعمی واقعی .  مجید فلافل های عراق را دوست می داشت و از خوردن برنج ها و خورش هایشان امتناع می کرد . بعد از شام همراه با محمدآقا و حمیدآقا داخل اتاق مسئولین موکب رفتم . علی آقا ملایری اصرار داشت شعر باجناق را بخوانم . می‌گفت از پارسال تا حالا یادش مانده . چندین بار تفره رفتم اما یادش ماند و می گفت بخوان . شعر را خواندم و حسابی خوششان آمد و خندیدند . همه شان باجناق داشتند و حس شعر را خوب درک می کردند . با چای و نبات پذیرایی شدیم و بعد از آن آمدیم در چادرهای داخل کوچه و بعد صرف چای و کمی هم صحبتی با همسفران ، خوابیدیم  .



نوشته شده توسط احمد بابایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد .

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیز ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

سفرنامه اربعین 3

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ

روز دوم :

وداع با سامرا : محمد آقا و حمید آقا بدون آنکه ما را بیدار کنند ، قبل از اذان صبح رفتند حرم و بعد از نماز صبح آمدند . من و مجید و پیروز هم با صدای اذان صبح بیدار شدیم و به دلیل صف طولانی سرویس ، به جماعت حرم نرسیدیم . نماز را در صحن فرادی بجای آوردیم و زیارت کردیم و زیارت نامه خواندیم و دعا کردیم . صبحانه مان تکه نانی بود و عدسی خوشمزه ای که اول صبحی می چسبید . به موکب برگشتیم و بعد کمی استراحت و استحمام مجید و پیروز ، سامرا را به مقصد کوفه ترک کردیم ...

کوفه : ساعت حدود سه عصر بود که رسیدیم به ابتدای شهر کوفه . از ون پیاده و سوار بر تاکسی شدیم تا خودمان را به موکب خادمان ام البنین برسانیم . به خاطر تعدادمان ، محمدآقا از ما جدا و سوار تاکسی دیگری شد و همین شد دلیل گم کردن او . بعد بیست دقیقه نگرانی ، مقابل موکب پیدایش شد . مستقیم رفتیم به موکب خادمان ام البنین که دست ورامینی هاست . موکبی در خیابان روبروی مسجد مقدس کوفه .

موکب خادمان ام البنین : تاجری کویتی بخشی از سرمایه اش را که درآمد دو تریلی در طول سال است ، بعد از کسر حقوق دو راننده ، به این موکب اختصاص داده و تمام مخارج موکب را تأمین می کند . اداره این موکب چند سالی است که با گروهی از اهالی ورامین با مدیریت آقای علی ملایری و دوستان زحمتکش اوست . معتقدم موکب داری به مراتب سخت تر از پیاده روی است و سخت از موکب داری ، خرج کردن در این راه است . خلاصه اینکه پیاده روی با همه سختی هایش راحت ترین کار است . سال 97 در همین موکب برای کمک در شستن بشقاب ها داوطلب شدم و بعد از یکساعت کار متوجه سختی ها و مشقت های پذیرایی از خیل زائران شدم . خدا به همه موکب داران اجر دهد .

حمام و چای عصرانه : در حیاط خانه ای که کنار موکب بود با درخواست صاحبخانه دوش گرفتیم . داخل خانه در اختیار بانوان بود و حیاط و کوچه در اختیار آقایان . اصرار داشت تا خودش لباس های مان را بشوید که من و مجید امتناع کردیم و با کلی خواهش ، خودمان شستیم . سال های قبل پسر نوجوانش لباس های زائران را می شست و امسال غایب بود . گفت : پزشکی قبول شده و در خارج از عراق مشغول تحصیل است . پسرش به حدّ کمال آقا بود و در شستن لباس های کثیف زائران سنگ تمام می گذاشت ، کاری که ما برای نزدیک ترین افرادمان یا انجام نمی دهیم و یا با اکراه . ماشین لباسشویی شان دوقلو بود و او بعد شستن با ماشین ، تمام لباس ها را در لگن ،  آب می کشید و با دست می چلاند و درون خشک کن می انداخت . هر کجا هست خدایا به سلامت دارش . گرفتن دوش و شستن لباس ها حسابی چسبید و حالمان را جا آورد . دور هم نشستیم و با چای و خرمای شیرین عصرانه ای خاطره انگیز رقم زدیم .

مسجد کوفه : برای نماز مغرب و عشا عازم مسجد مقدس کوفه شدیم . خیلی شلوغ بود . با زحمت جایی برای نماز در بین صف ها یافتیم . مسافر در مسجد کوفه مخیر است به تمام یا شکسته خواندن و ما تمام خواندیم . بعد نماز به سمت محراب مسجد که محل ضربت خوردن امام علی علیه السلام است رفتیم و  عکسی از مجید در حال زیارت محل گرفتم . سپس به سمت مزار مسلم بن عقیل رفتیم و بعد از آن به زیارت قبر مختار ثقفی و هانی . معماری جدید مسجد کوفه بی نظیر است و در عین سادگی ، در نهایت شکوه و زیبایی است . انتخاب رنگ ها هم در نهایت دقت انجام شده و بر خلاف معماری های رایج مصر و عربستان ، آرامش خوبی به زائر می بخشد .

مسجد کوفه چهارمین مسجد مهم شیعیان پس از مسجدالحرام ، مسجدالنبی و مسجدالاقصی و از قدیمی‌ترین اماکن زیارتی کوفه به ‌شمار می‌آید .  بنابر برخی روایات ، نخستین کسی که مسجد کوفه را بنیان گذاشت حضرت آدم (ع) بود و حضرت نوح (ع) پس از طوفان آن را تجدید بنا کرد . در سال 17 قمری  با حضور اولیه مسلمانان در کوفه در زمان سعد بن ابی وقّاص ، به پیشنهاد سلمان فارسی ، این مسجد دوباره ساخته شد . این مسجد شاهد حضور بسیاری از پیامبران ، امام علی (ع) ، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و برخی دیگر از امامان معصوم بوده است .  در سال 36 قمری با حضور امام علی(ع) در این مسجد ، بر اهمیت و توجه به آن افزوده شد . حضرت علی(ع) در این مسجد نماز و خطبه می‌خوانده و برخی از امور کشورداری ، مانند قضاوت را در آنجا انجام می‌داد و در محراب این مسجد به شهادت رسید . در کنار مسجد کوفه ، خانه امام علی (ع) ، دارالاماره کوفه ، مرقد مسلم بن عقیل ، مرقد هانی بن عروه و مرقد مختار ثقفی قرار دارد . این مسجد مقامات متعددی دارد و در بسیاری از آنها اعمال مخصوصی انجام می‌گیرد.  طبق برخی از روایات، مسجد کوفه از باغ‌های بهشتی است . اگر کسی وارد آن شود، آمرزیده است . طبق روایات ، شهر کوفه مرکز حکومت امام مهدی (عج) و مسجد کوفه ، مرکز ستاد فرماندهی آن حضرت خواهد بود.

شام و شعر باجناق : برای شام به سمت موکب برگشتیم . شام ساندویچ فلافل بود با طعمی واقعی .  مجید فلافل های عراق را دوست می داشت و از خوردن برنج ها و خورش هایشان امتناع می کرد . بعد از شام همراه با محمدآقا و حمیدآقا داخل اتاق مسئولین موکب رفتم . علی آقا ملایری اصرار داشت شعر باجناق را بخوانم . می‌گفت از پارسال تا حالا یادش مانده . چندین بار تفره رفتم اما یادش ماند و می گفت بخوان . شعر را خواندم و حسابی خوششان آمد و خندیدند . همه شان باجناق داشتند و حس شعر را خوب درک می کردند . با چای و نبات پذیرایی شدیم و بعد از آن آمدیم در چادرهای داخل کوچه و بعد صرف چای و کمی هم صحبتی با همسفران ، خوابیدیم  .

نظرات  (۲)

اولین سفر بنده به کربلای معلی در اربعین ۱۴۰۲ با احمد عزیز و دوستان ایشان 

ممنونم بابت همراهی شما 

و اما سفرنامه اربعین که برایم تعجب برانگیز و جالب بود 

سفرنامه با جزئیات کامل و دقیق حتی خوردن و آشامیدن گروه در جای خودش ذکر شده و خیلی چیزای دیگه 

احمد جان خدا قوت عالی بود 

 

 

 

 

 

پاسخ:
ممنونم پیروزجان . کاش فرصت داشتی و تا آخر کنار هم بودیم . ان شاءالله قسمت بشه مکرر راهی بشیم . ممنونم از محبتت . سعی کردم روایت دقیقی باشه از سفر .

حاج احمد عالی 

پاسخ:
ممنونم مجیدجان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی