باسلام
1 ـ روز ۱۸ اسفند ۹۵ تماس گرفتند و گفتند تا نیم ساعت دیگه سالن کنفرانس ساختمان خیابان نبرد باشید . بلافاصله از محل کارم میدان شهدا حرکت کردم و راس ساعت بر صندلی سالن به انتظار شروع جلسه نشستم .
2 ـ قبل آغاز جلسه زمزه هایی شنیدم در مورد جابجایی مدیر خوب حراست مان آقای برات . از آنجاییکه از روش ، منش ، شخصیت و عملکرد خوب آقای برات خاطره خوبی در ذهنم بود خیلی سریع این چند بیت را در همان دقایق طلایی نوشتم و هنگامی که نوبت صحبت به من رسید ، برای حاضران خواندم و تقدیم جناب شان کردم . ریاست جلسه بر عهده دکتر فرهود حمیدی فراهانی بود . چقدر لذت برد و برایم دست زد و از دیگران نیز خواست تشویقم کنند .
3 ـ بعد از تشویق ، دوستان حاضر به آقای حمیدی گفتند که از بابایی بخواهید شعر سعید را هم بخواند . شعر طنزی که در مورد دوست بسیار عزیزم " آقای محمدسعید مویدی فر " گفته بودم . با آنکه همه شعر را حفظ نبودم ، ابیاتی از آن را که به خاطر داشتم خواندم . در بیت آخر ، آقای حمیدی آنقدر خندید که صندلی اش را به عقب برد .
4 ـ متأسفانه سعید عزیز این روزها درگیر بیماری است و بستری در بیمارستان . از همه شما عزیزان می خواهم برای سلامتی اش حتما دعا کنین و حمد شفا بخوانید و سلامتی همه بیماران مخصوصاً او را ، از خدای بزرگ بخواهید .
5 _ دوستان و همکاران عزیزم در عکس از سمت چپ آقایان ؛ عرفان نصرتی ، امیر بختیاری، سعید رضایی سعید ، حسن برات و امین سهرابی .
باز هم آمد خبر از رفتنی
رفتن یک آدم جنتلمنی
***
ای مدیر بادرایت ، تیزهوش !
دشمن سرسخت هر آدم فروش !
ای مدیر باجنم ، باظرفیت !
باتعهد ، باوفا، باشخصیت !
ای که هرجا می روم حرف تو هست !
رفتی و با رفتنت پشتم شکست
ای برات نازنین جمع ما
در میان انجمن ها ، شمع ما
در حراست واقعاً گل کاشتی
هرچه خوبی هست و بوده ، داشتی
در صیانت از تمام بچه ها
بهترین بودی صبور و بی ریا
روزهای با تو بودن بیست بود
بر وجود باوجودت صد درود
این دعای خیر ما همراه تو :
هر کجا هستی خدا همراه تو
آه مجنون ۱۳۹۵/۱۲/۱۸