آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

با سلام

     سحر روز سه شنبه 20 اردیبهشت ماه حدود ساعت 4:30 بامداد راهی محل کار شدم تا همه چیز برای بازدید ساعت 6 صبح آماده باشد . پشت فرمان گروه های واتس آپ را نگاه می کردم . در گروه راهیان کربلا ، آقامجتبی درویشی از دوستان خوب بسیج دانشجویی ، کلیپی از حضرت آقا فرستاده بود که فرموده اند : به کوری چشم آنهایی که نمی توانند ببینند ، از همه مشکلات بیرون خواهیم رفت . خواستم وضعیت واتس آپ بگذارم که این دو بیت شد زیرنویس آن : 

شک ندارم به قدر یک ارزن

چون حکیم است و حکمتش روشن

کشورم سربلند خواهد شد

کوری هر دو چشم اهریمن

آه مجنون  1401/02/20

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۳۳
احمد بابایی

باسلام

1 ـ   روز ۱۸ اسفند ۹۵   تماس گرفتند و گفتند تا نیم ساعت دیگه سالن کنفرانس ساختمان خیابان نبرد باشید . بلافاصله از محل کارم میدان شهدا حرکت کردم و راس ساعت بر صندلی سالن به انتظار شروع جلسه نشستم .

2 ـ قبل آغاز جلسه زمزه هایی شنیدم  در مورد جابجایی مدیر خوب حراست مان آقای برات . از آنجاییکه از روش ، منش ، شخصیت و عملکرد خوب آقای برات خاطره خوبی در ذهنم بود خیلی سریع این چند بیت را در همان دقایق طلایی نوشتم و هنگامی که نوبت صحبت به من رسید ، برای حاضران خواندم و تقدیم جناب شان کردم . ریاست جلسه بر عهده دکتر فرهود حمیدی فراهانی بود . چقدر لذت برد و برایم دست زد و از دیگران نیز خواست تشویقم کنند .

3 ـ بعد از تشویق ، دوستان حاضر به آقای حمیدی گفتند که از بابایی بخواهید شعر سعید را هم بخواند . شعر طنزی که در مورد دوست بسیار عزیزم  " آقای محمدسعید مویدی فر " گفته بودم . با آنکه همه شعر را حفظ نبودم ، ابیاتی از آن را که به خاطر داشتم خواندم . در بیت آخر ، آقای حمیدی آنقدر خندید که صندلی اش را به عقب برد .

4 ـ متأسفانه سعید عزیز این روزها درگیر بیماری است و بستری در بیمارستان . از همه شما عزیزان می خواهم برای سلامتی اش حتما دعا کنین و حمد شفا بخوانید و سلامتی همه بیماران مخصوصاً او را ، از خدای بزرگ بخواهید . 

5 _ دوستان و همکاران عزیزم در عکس از سمت چپ آقایان ؛ عرفان نصرتی ، امیر بختیاری، سعید رضایی سعید ، حسن برات و امین سهرابی . 

باز هم آمد خبر از رفتنی
رفتن یک آدم جنتلمنی

***

ای مدیر بادرایت ، تیزهوش !
دشمن سرسخت هر آدم فروش !

ای مدیر باجنم ، باظرفیت !
باتعهد ، باوفا، باشخصیت !

ای که هرجا می روم حرف تو هست !
رفتی و با رفتنت پشتم شکست

ای برات نازنین جمع ما
در میان انجمن ها ، شمع ما

در حراست واقعاً گل کاشتی
هرچه خوبی هست و بوده ، داشتی

در صیانت از تمام بچه ها
بهترین بودی صبور و بی ریا

روزهای با تو بودن بیست بود
بر وجود باوجودت صد درود

این دعای خیر ما همراه تو :
هر کجا هستی خدا همراه تو

آه مجنون ۱۳۹۵/۱۲/۱۸

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۴۶
احمد بابایی

با سلام و تبریک عید سعید فطر

    دیروز در کشوهای میز ، دنبال مدارکی می گشتم که چشمم به برگه کوچکی افتاد که شعر زیر را بر روی آن نوشته بودم . دقیقاً خاطرم نیست در چه تاریخ و به چه مناسبتی گفته ام ، اما این را خوب می دانم که این دو بیت کوتاه ، در جواب معاندین و کج فهمان داخلی و خارجی است که عمدی و سهوی ، درک درستی از شهید و شهادت ندارند و گاهی اراجیفی بهم می بافند و جملاتی می گویند که شنیدن شان بسیار تلخ است و قلب پدران و مادران عزیز شهدا را به درد می آورد ، دردی که تحملش از شهادت جگرگوشه هایشان گاهاً سخت تر است :

بی جهت کورۀ پرخاش مشو

رهرو دستۀ اوباش مشو

پدر و مادرشان هست هنوز

کاسۀ داغ تر از آش مشو

احمدبابایی / 1399

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۰۵
احمد بابایی

1ـ  هنوز سنگینی داغ محمّدزمان گلدسته عزیز که در سالروز تولد استاد فقیدمان حاج محمدرضا آقاسی (ره) آسمانی شد ، روی قلب مان هست که داغ استاد نادر طالب زاده نیز جگرمان را سوزاند . زنده یاد استاد نادر طالب زاده را به واسطه دوستی عمیقش با حاج محمدرضا آقاسی (ره) شناختم . نزدیکی دیدگاه این دو بزرگوار به حدی بود که دوستی و مودت عجیبی بین شان بود . در دست نوشته های حاجی جان و عکس هایش ، ردی پررنگ از استاد نادر طالب زاده یافت می شود . روحشان شاد .

2 ـ در مراسم ازدواج فرزند ارشد حاجی ـ آقا غلامرضا ، استاد نادر طالب زاده کمی دیرتر از سایر مهمانان آمد . بسیار متواضع بود و در نهایت ادب و شخصیت . باطن و رفتارش نیز همچون ظاهرش زیبا بود و دلفریب . با دقت به حرف هایم گوش داد و مفصل راجع به موضوعات مختلف که بیشترش مربوط به حاج محمدرضا آقاسی (ره) می شد صحبت کردیم .

3 ـ همیشه آرزو داشتم که ایشان در برنامه های سالگرد حاجی جان شرکت کند . اما تراکم برنامه ها امکانش را نداد و حال نیز ...   .

4 ـ ارزش خدمات و تلاش های فرهنگی و رسانه ای استاد نادر طالب زاده  به حدی برای جبهه غرب زیان بار و تخریب گر بود که بارها هدف ترور بیولوژیکی قرار گرفتند . شهادتت مبارک سردار جبهه فرهنگی انقلاب !  سلام مرا را به دوست و همرزم ات حاج محمدرضا آقاسی عزیز برسان .

 

شادی روح شان صلوات 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۴۶
احمد بابایی