آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

سلام

    امسال هم خدا را شکر قسمت و روزی مان شد سفر شیرین و دلچسب اربعین با این تفاوت که خانوادگی مشرف شدیم و به مراتب لذت بیشتری از سفر مجردی سال های قبل داشت . هنوز قصدی برای نگارش سفرنامه امسال ندارم . بنابراین روی چند عکس مطالبی را خواهم نوشت .

بعد از عبور آسان از مرز خسروی که همیشه به همه دوستان توصیه کرده ام از این مرز عبور کنند ، با یکدستگاه ون عراقی خودمان را به سامرا رساندیم و بعد عرض سلام به امامین عسکریین و خداحافظی با خانم ها ، یکراست رفتیم به موکب بزرگ "سلام یا مهدی" . 

دو بیت زیر در لحظه تشرف به حرم مطهر گفته شد . 


می شنیدم از زبان زائران
سامرا دارد هوای دیگری
هر که آمد دست خالی برنگشت
رفته او با حال و روز بهتری

آه مجنون 1404/05/15

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۳۹
احمد بابایی

کوله را بستم به عشقی آتشین
عازم کرب و بلایم اربعین

کوله ام با عکس او شد معتبر
میروم با یاد او در این سفر

میروم پای پیاده کربلا
میروم تا کاظمین و سامرا

میروم با یاد او که اینچنین 
گفت با ما ، روزهای واپسین :

"میروم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند

میروم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را ؟
بر که بسپارد زمام خویش را ؟ "

در نجف یادش کنم نزد ولی
آنکه عاشق بود بر نام علی

آنکه سر تا پا پر از احساس بود
عاشق و دیوانه عباس بود

گریه می کرد نام مولا می شنید
سینه ها را شعر نابش می درید

داد می زد ، گریه می کرد ، می سرود
با تمام هستی از عمق وجود

نام مولا مست مستش کرده بود
او پناه بر مرتضی آورده بود

دلخوشی او به مولا بود و بس
یا علی جان !  خود به فریادش برس

یا علی جان !  ای امام انس و جان
خواهشم را از دو چشمانم بخوان

شافع ما باش در روز جزا
در گذر از اشتباهات و خطا

آه مجنون 1404/05/13

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۲۷
احمد بابایی