کوله را بستم به عشقی آتشین
عازم کرب و بلایم اربعین
کوله ام با عکس او شد معتبر
میروم با یاد او در این سفر
میروم پای پیاده کربلا
میروم تا کاظمین و سامرا
میروم با یاد او که اینچنین
گفت با ما ، روزهای واپسین :
"میروم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
میروم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را ؟
بر که بسپارد زمام خویش را ؟ "
در نجف یادش کنم نزد ولی
آنکه عاشق بود بر نام علی
آنکه سر تا پا پر از احساس بود
عاشق و دیوانه عباس بود
گریه می کرد نام مولا می شنید
سینه ها را شعر نابش می درید
داد می زد ، گریه می کرد ، می سرود
با تمام هستی از عمق وجود
نام مولا مست مستش کرده بود
او پناه بر مرتضی آورده بود
دلخوشی او به مولا بود و بس
یا علی جان ! خود به فریادش برس
یا علی جان ! ای امام انس و جان
خواهشم را از دو چشمانم بخوان
شافع ما باش در روز جزا
در گذر از اشتباهات و خطا
آه مجنون 1404/05/13