اگر داری شما هم اشتیاقی
بفرما قهوه از جنس عراقی
تمام راه لطف مطلق اوست
نباشد هیچ امری اتفاقی
آه مجنون 1403/05/31 . عمود 1150
اگر داری شما هم اشتیاقی
بفرما قهوه از جنس عراقی
تمام راه لطف مطلق اوست
نباشد هیچ امری اتفاقی
آه مجنون 1403/05/31 . عمود 1150
خرمای عراق بی گمان می چسبد
یک تکه پنیر و قرص نان می چسبد
اینجا همه چیز بوی او را دارد
همچون گز ناب اصفهان می چسبد
آه مجنون 1403/05/29
مسیر پیاده روی نجف به کربلا . عمود 313
بنگر ز کجا ، مرا کجا آوردند
من را طلبیده ، سامرا آوردند
هم کوفه و کاظمین ، هم شهر نجف
با پای پیاده کربلا آوردند
آه مجنون ـ سامرا 1403/05/27
این ساحت امن ، سرپناهم باشد
درمانگر قلب روسیاهم باشد
فردا که به یک شفاعتی محتاجم
فرش حرم شما گواهم باشد
آه مجنون ـ سامرا 1403/05/26
خوش به حال زائران کاظمین
ساکنان آستان کاظمین
کاش من هم یک کبوتر می شدم
پرکشان در آسمان کاظمین
آه مجنون ۱۴۰۲/۰۳/۲۸
با سلام
با آنکه شش مرتبه کاروانی به کربلا مشرف شده بودم ، معنی پیاده روی را با آن همه شلوغی و سختی و ... درک نمی کردم و پیش خودم می گفتم: وقتی می شود با هواپیما و در ایام خلوتی رفت دیگر چه کاری است پیاده رفتن و تحمل آن همه رنج و مشقت سفر ؟ کسی پاسخی نمی داد تا اینکه در اربعین 97 مولا طلبید و همراه با دوست عزیزم محمدآقا تاجیک باغخواص ، پیاده مشرف شدیم و علاوه بر مسیر 80 کیلومتری نجف تا کربلا ، کلی راه های دیگر را نیز پیاده رفتیم . تازه مزه سفر را چشیدم . تازه فهمیدم چقدر فرق بین سواره و پیاده هست . هنوز حس ناب رسیدن به کربلا را در وجودم احساس می کنم و برای تکرارش لحظه شماری . آن لحظه نابی که پس از چند روز پیاده روی و تحمل سختی های راه ، حرم را در برابرت می بینی و دست روی سینه میگذاری و بر زبان می آوری : السلام علیک یا اباعبدالله .
دیشب حوالی غروب آفتاب و در مسیر منزل ، پشت فرمان ، مولا عنایتی کرد و این چندبیت شد ماحصل آن حال خوب . مصرع به مصرع در گوشی تایپ کردم و امروز تقدیم شما و همه عاشقان اباعبدالله . باشد که امسال دوباره قسمت و روزی مان شود . ان شاءالله .
دور از حرم امن شما ، بیمارم
ممنون خدایم که شما را دارم
یک سال گذشته از قرار قبلی
لطفی که دوباره کوله را بردارم
***
در منزل ما دوباره غوغا برپاست
شوق سفر قطره به سمت دریاست
دیشب نفسم به گریه با من می گفت :
ما را تو ببر ، بقیه اش با مولاست
با لطف و عنایت و کرم می آیم
با شوق زیارت حرم می آیم
در طول مسیر زیر لب می گویم :
با اذن شما قدم قدم می آیم
ما را نبُوَد به غیر تو شاه ، حسین !
محبوب دل حضرت الله ، حسین !
از شهر نجف به کربلا راهی نیست
وقتی که تویی شاهد این راه ، حسین !
ایکاش شهید اربعینی گردم
درگیر فضای اینچنینی گردم
ایکاش که من بسان قاسم ، آخر
مشمول دعای نازنینی گردم
ای مهدی فاطمه بیا ، پیر شدیم
از بس که نیامدید ، تحقیر شدیم
با آمدنت بیا زمان را بشکن
از دست زمانه ما زمین گیر شدیم
آه مجنون 1401/06/01
روز شنبه 10 اسفندماه 1381 چهارمین اردوی راهیان نور بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین ـ پیشوا یادواره شهید محمدرضا کارور با حضور 110 دانشجوی زائر آغاز می شود . بعد از اتمام اردو ، در بین آثار هنری دانشجویان شرکت کننده ، مجموعه شعری به دستم می رسد که اردو و اتفاقات آن را در 250 بیت به نظم کشیده است . پس از مطالعه آن ، من نیز دست به کار می شوم و اردو و اتفاقاتش را به نظم در می آورم و نام مجموعه 824 بیتی ام می شود "هفته ای در بهشت" . بدون شک شکل گیری نخستین تجربه بلند شعری ام به خاطر مجموعه شعر خانم الهه زیوردار است و از این بابت از ایشان بسیار سپاسگزارم .
مثنوی زیر برشی است از همان مجموعه که اشاره ای دارد به مناجات نیمه شب یکی از دانشجویان شرکت کننده :
نیمه های شب ، همه درخواب ناز
تک وَ تنها با خدا غرق نیاز
در رکوع و در سجود و در قنوت
گاه ذکری برلب و گاهی سکوت
سجده ها می رفت بی حدّ و شمار
گریه ها می کرد چون ابر بهار
تا بیابد نزد حق او اعتبار
تا صفای باطنی آرد به بار
نفس خود در زیر پا انداخته
توسن دل سوی بالا تاخته
از گناهش داشت او بیم و هراس
دائماً می کرد بر او التماس :
حالتی از جنس آه آورده ام
من به کوی تو پناه آورده ام
شرمسار و روسیاهم ، وا اسف!
غرق دریای گناهم ، وا اسف!
قدر والای خودم نشناختم
بندگی ات را به شیطان باختم
چشم هایم منظر باطل چو دید
گوش هایم حرف غیر از تو شنید
دست هایم در ره باطل به کار
پای من هم در رکاب او سوار
عاقبت هم بنده شیطان شدم
آنکه را گفتی مشو ، من آن شدم
من نبودم آنکه تو می خواستی
راه کج رفتم به جای راستی
بر سرم ، گرد و غبار معصیت
کوله بارم ، پُر زِ بار معصیت
حرمت نان و نمک بشکسته ام
از خودم ، از بندگی ام خسته ام
موج ها آید ز هر سو بر تنم
یک نظر ، تا بلکه موجی بشکنم
ربّنا خوابم ، تو بیدارم نما
بی هُشم یارب! تو هشیارم نما
قلب پر درد مرا آرام کن
سرکشی توسنم را رام کن
قعر چاه هستم و محتاج طناب
شافعم باش ای خدا! یوم الحساب
آه مجنون ـ فروردین 82
بیست و هفتم آبان ماه 1395 ، چند روز مانده به اربعین آن سال ، سید مجتبی نجفی یزدی این عکس زیبا از اصغر عبدالهیان بجستانی را در گروه تلگرامی "راهیان کربلا" که جمع صمیمی دانشجویان فارغ التحصیل بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین ـ پیشوا در سال های 78 تا 82 بود و بعد واتس آپ ، الان در ایتا هست ، منتشر کرد و خبر از رفتن اصغر به پیاده روی اربعین آن سال داد .
دیدن این عکس با آن خنده های دلنشین ، مرا یاد شهدای عزیز مدافع حرم انداخت و این اشعار را آورد . تقدیم به شما عزیزان مخصوصا دوست خوبم اصغر عزیز :
عجب عکس قشنگی هست ، اصغر !
کند بیننده را آن مست ، اصغر !
شدم مجذوب این عکس قشنگت
شدم من طالبت دربست ، اصغر !
شنیدم از رفیقی که به من گفت :
به جمع راهیان پیوست اصغر
خوشا بر حال و روز تو دلاور
دلت مانند ما نشکست ، اصغر !
فراق اربعین دیوانه ام کرد
چرا بر نام ما ننشست اصغر ؟
دعا کن راهیان جای مانده
که توفیقش برفت از دست ، اصغر !
آه مجنون ـ 95/08/27