سیدمرتضی جعفرپور را از سال ۸۴ می شناسم . از همکاران فعال ، پرانرژی ، بامعرفت و دلسوز . حس نوع دوستی اش اینقدر زیاد هست که برای حل مشکل یک همکار ، حاضر است به ساعت ها وقت گذاری و تلاش و پیگیری . میزان وفاداری اش به سازمان نیز بیش از حد معمول است . اوج این رفتارها در دوران مسئولیتش در اداره رفاه جلوه گر بود .
در دو مرحله نیز با سید مستقیم کار کرده ام . روی وقت گذاری ، دلسوزی ، صداقت و سلامتش حساب ویژهای می شود باز کرد . برای دوست و همکار عزیزمان محمدسعید مویدی فر که خدا رحمتش کند ، بسیار بیش و بهتر از یک برادر زحمت کشید و وقت گذاشت . خدا خیرش دهد . روزی هم که سعید رفت بی قراری سید ، موید این ادعایم شد . اینها خلاصه ای بود از ویژگی های این سید عزیز که بچه شاه عبدالعظیم حسنی است و هنوز هم ارادت و رفت و آمدش به آنجا برقرار .
وقتی در سال ۹۱ قصیده بلند ۲۸۴ بیتی را در توصیف تک تک همکاران گفتم ، بارها به من گفت : خیلی دوست دارم بدانم برای من چه خواهی سرود ؟ و من هر بار چیزی در پاسخ برای فرار می دادم .
در طول این سال ها فرصتی دست نداد تا اینکه در لحظات قبل اذان و افطار در تالار شام غریبان همسر عموی فقیدم اینطور آمد ، هر چند این شعر نیز برای او و در مورد شخص او نیست ، بلکه داستان گفتن شعر برای اوست . وگرنه سید عزیز است و حرمتش واجب و چه زیبا فرمود که : اگر با من نبودش هیچ میلی؟ چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟؟
چندسالی است جناب جعفرپور
یک طلب دارد از من ماهر
دوست دارد برای او گویم
چند بیتی به رسم یک شاعر
بارها گفته ام : برادر من !
شعر باید خودش به جوش آید
کار من نیست چیدن کلمات
شعر را یک شرایطی باید
گفتمش جان من ، رهایم کن
گرچه حال شعر من بد نیست
گفتن از تو مجال می خواهد
گفتن از تو ، کار احمد نیست
گفتن از تو محال ممکن هاست
حال ما را دگر خراب مکن
جان احمد ز شعر خود بگذر
اینقدر سوال و جواب مکن
گفت : باشد ولی به فکرم باش
خواهشی دارم از شما آقا
بر خلاف رویه معمول
توی شعرت مرا ببر بالا
نکند عین باقی اشعار
ضدحالت نصیب ما گردد
هر چه خواهد دلت به ما گویی
سهم ما فحش و ناسزا گردد
با سعید و مجید و با اصغر
توی شعرت ببین چه ها کردی ؟
جای تعریف مثبت و تمجید
از لب پرتگاهشان رها کردی
گفتمتش خوب ، چون خودت گفتی
کار من نیست وصف این و آن
هر چه گفتم دلیل محکم داشت
غیر این نیست شآن یک انسان
آه مجنون 1402/01/07