آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر زعفران» ثبت شده است

دوست بسیار عزیزم اصغر عبدالهیان بجستانی که دو سالی است به شهرستان آبا و اجدادی خویش ، بجستان در استان خراسان رضوی مهاجرت کرده ، زعفران های درجه یک و فوق العاده ای که دسترنج یکی از اقوام هست را به سفارش دوستان ، از طریق پست ارسال می کند . اشکال در کدپستی ما ، مانع از ارسال زعفران می شد تا اینکه بعد مدت ها کدپستی جدید را از اداره پست دریافت کردم و قیمت زعفران در این فاصله بیش از دو برابر افزایش یافت . بعد از سرودن شعر اصغر آقا اعلام کرد قیمت زعفران کاهش و به قیمت مثقالی 490 هزار تومان رسیده است . همین زعفران در بازار با برندهای معروف تا مثقالی 900 هزار تومان به فروش می رسد .


سلام حاج اصغر ای ماه درخشان
سلام ما به تو شاه بجستان

سلام از دشت سرسبز ورامین
سلامی از جنوب شرق تهران

چه فرقی می کند اصلاً برادر
کجای کشوری ، هر جای ایران

که باشی ، مرکز دنیا همانجاست
طلاخیز است این خاک زرافشان


امیدوارم که حالت خوب باشد
در این بی برقی و گرمای سوزان


نمی پرسی رفیقت هست زنده
نمی پرسی ز ما حالی ، مسلمان!

ببخشا گر شدم بنده مزاحم

دوباره زعفران خواهم فراوان
 
برای همسر خود ، مادر او
برای خاله و دایی و مامان

برای عمه ها و زن دایی ها
برای مریم و مهلا و مرجان

برای ساره و سارا ، سمیه
برای زهره و زهرا و مژگان 
 
برایم بهترین ها را تو بفرست
طلای سرخ از دشت خراسان

کدپستی برایت می فرستم
گرفتم از اداره پست ، آسان

دوباره همسرم امشب به من گفت :
"ندارم زعفران احمد ! به قرآن

غذا بی زعفران عطری ندارد
نماند آبرو در پیش مهمان
 
مگر اصغر نگفته می فرستد؟
نگو که او شده استاد چاخان"

نگفتم که گرانی هست ، علت
نگفتم که مقصر نیست ایشان

نگفتم که حقوقم هست اندک
نگفتم که حسابم هست داغان

تصور می کند کوتاهی از توست
تصور می کند که هست ارزان

نمی‌داند تورم تا کجا رفت
ندارد صاحبی از بهر سامان

دوباره اشک ملت گشت جاری
دوباره شخص قالیباف خندان

پزشکیان حدیث و آیه خواند
و اما کارگر نالان و‌ گریان

گناه این گرانی گردن کیست؟
که برد از جامعه تقوا و ایمان

دوباره یادم آمد غصه ها را
نمی خواهم , شدم بنده پشیمان

ولی حالا شما جدّی مپندار

شما از باب احسان ، حتی الامکان

برایم شصت مثقال معطّر
بعنوان صله ، بفرست الان

آه مجنون 1403/06/15

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۰۴
احمد بابایی