![]()
خوش به حال جماعت زن ها
لااقل جشن و کادویی دارند
باز هم با تمام این احوال
از زمین و زمان طلبکارند
گر به پایش طلا بریزی تو
یا که ملکی به نام او گردد
تازه این اول فداکاری است
تازه اینها یکی شده از صد
خالق زن خود خدا بوده
تا که آدم کنار او باشد
تا که آدم دمی بیاساید
مایه افتخار او باشد
مایه افتخار آن دوران
مایه اضطراب امروز است
آن کبوتر سفید بی آزار
در حقیقت عقاب امروز است
مرد بیچاره هر قَدَر کوشد
باز هم تا ابد بدهکار است
قلعه زندگی شده زندان
مرد اینجا فقط گرفتار است
مرد بیچارۀ زمین خورده
تازه جوراب نو به پا کرده
رفته با وام سودیِ کالا
فکر انگشتر طلا کرده
تا که بلکه دمی بیاساید
صاحب آب و قرص نان باشد
از گزند کنایه همسر
بلکه یکسال در امان باشد
آه مجنون 1404/09/18