آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها
چهارشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۵۶ ب.ظ

علی سیف

ای علی سیف عزیز و مهربان
شهردار خوش لباس و خوش بیان

طبع شعرم را به جوش آورده ای
باز ما را در خروش آورده ای

قفل از بند زبانم باز شد
یک دو بیتی آمد و آغاز شد

رفتی از این منطقه ، یادت بخیر
یاد دفتردار معتادت بخیر

اعتیادش بر تو بیش از دیگران
نزد تو در هر زمان و هر مکان

همدل و همراه بود و هم نژاد
از دل و جان داشت بر تو اعتقاد

هر زمان زنگی زدم ، دفتر نبود
عادت زشتی ازین بدتر نبود

گفت : با دکتر مراسم رفته ایم
یادبود حاج قاسم رفته ایم

گفت : دکتر با امیر و با وزیر
گرم صحبت هست ، وقتش را مگیر

ارزش وقتش گران تر از طلا
او به خدمت گشته بی حد مبتلا

وقت خود را وقف مردم کرده او
خانه را ، کاشانه را گم کرده او

روز و شب در متن هجرت بوده است
او فقط در فکر خدمت بوده است

گفتمش : بس کن ، مگو این حرف را
کی سزد خالی ببندی پیش ما ؟

من خودم مسئول آنجا بوده ام
کل آن محدوده را پیموده ام

کل آن محدوده یک هکتار نیست
کار آنجا بازی است و کار نیست

کار را در متن شهری دیده ام
از شما جز راحتی نشنیده ام

راستی آن قول دیروزه چه شد ؟
عرصه های قصرفیروزه چه شد ؟

گفته بودی یک شبه حل می شود
هرکه با ما نیست ، منحل می شود

گفته بودی در درآمد شاخصیم
اصل جنسیم و نژاد خالصیم

گفت : باشد ، جان من بگذر ز ما
پس گرفتم هر چه گفتم ز ابتدا

بگذریم از بحث مان با اردلان
حرف ها آسان بیاید بر زبان

خاطرات خوب ما یادش بخیر
با مجید و مجتبی یادش بخیر

رفته ای از پیش ما ، جانم ، علی !
خوب می دانی و می دانم علی !

در سلامت ، تو زبانزد بوده ای
سالم و پاک و مقیّد بوده ای

دوستت دارم حسابی ای علی
جای تو اینجاست در قلبم ، ولی

شک نکن در اشتباه افتاده ای
باز از چاله به چاه افتاده ای

کاش می ماندی ، نمی رفتی عزیز
تا نمی گفتم چنین شعری تمیز

جان هر دو خوی مولا را بجو
همچو مجنون ، بوی لیلا را بجو

آه تو گر بوی لیلایت دهد
در میان عاشقان جایت دهد

ای برادر همچو مولا ، شیر باش
از تملق ها علی جان ! سیر باش

سیر شو تا چشم جانت وا شود
باطنت چون ظاهرت زیبا شود

هر کسی نان دلش را می خورد
بار اعمال خودش را می برد

تا قیامت فاصله بسیار نیست
فرصتی آنجا برای کار نیست

درک کن این فرصت کوتاه را
با دلت بین آخر این راه را

آخر این راه جز دیدار نیست
تا ابد پاینده روزگار نیست

جای درس و مدرک و پست و مقام
فکر مردم کن علی جان ، والسلام

 

آه مجنون 1403/02/19



نوشته شده توسط احمد بابایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد.

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیزم ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

علی سیف

چهارشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۵۶ ب.ظ

ای علی سیف عزیز و مهربان
شهردار خوش لباس و خوش بیان

طبع شعرم را به جوش آورده ای
باز ما را در خروش آورده ای

قفل از بند زبانم باز شد
یک دو بیتی آمد و آغاز شد

رفتی از این منطقه ، یادت بخیر
یاد دفتردار معتادت بخیر

اعتیادش بر تو بیش از دیگران
نزد تو در هر زمان و هر مکان

همدل و همراه بود و هم نژاد
از دل و جان داشت بر تو اعتقاد

هر زمان زنگی زدم ، دفتر نبود
عادت زشتی ازین بدتر نبود

گفت : با دکتر مراسم رفته ایم
یادبود حاج قاسم رفته ایم

گفت : دکتر با امیر و با وزیر
گرم صحبت هست ، وقتش را مگیر

ارزش وقتش گران تر از طلا
او به خدمت گشته بی حد مبتلا

وقت خود را وقف مردم کرده او
خانه را ، کاشانه را گم کرده او

روز و شب در متن هجرت بوده است
او فقط در فکر خدمت بوده است

گفتمش : بس کن ، مگو این حرف را
کی سزد خالی ببندی پیش ما ؟

من خودم مسئول آنجا بوده ام
کل آن محدوده را پیموده ام

کل آن محدوده یک هکتار نیست
کار آنجا بازی است و کار نیست

کار را در متن شهری دیده ام
از شما جز راحتی نشنیده ام

راستی آن قول دیروزه چه شد ؟
عرصه های قصرفیروزه چه شد ؟

گفته بودی یک شبه حل می شود
هرکه با ما نیست ، منحل می شود

گفته بودی در درآمد شاخصیم
اصل جنسیم و نژاد خالصیم

گفت : باشد ، جان من بگذر ز ما
پس گرفتم هر چه گفتم ز ابتدا

بگذریم از بحث مان با اردلان
حرف ها آسان بیاید بر زبان

خاطرات خوب ما یادش بخیر
با مجید و مجتبی یادش بخیر

رفته ای از پیش ما ، جانم ، علی !
خوب می دانی و می دانم علی !

در سلامت ، تو زبانزد بوده ای
سالم و پاک و مقیّد بوده ای

دوستت دارم حسابی ای علی
جای تو اینجاست در قلبم ، ولی

شک نکن در اشتباه افتاده ای
باز از چاله به چاه افتاده ای

کاش می ماندی ، نمی رفتی عزیز
تا نمی گفتم چنین شعری تمیز

جان هر دو خوی مولا را بجو
همچو مجنون ، بوی لیلا را بجو

آه تو گر بوی لیلایت دهد
در میان عاشقان جایت دهد

ای برادر همچو مولا ، شیر باش
از تملق ها علی جان ! سیر باش

سیر شو تا چشم جانت وا شود
باطنت چون ظاهرت زیبا شود

هر کسی نان دلش را می خورد
بار اعمال خودش را می برد

تا قیامت فاصله بسیار نیست
فرصتی آنجا برای کار نیست

درک کن این فرصت کوتاه را
با دلت بین آخر این راه را

آخر این راه جز دیدار نیست
تا ابد پاینده روزگار نیست

جای درس و مدرک و پست و مقام
فکر مردم کن علی جان ، والسلام

 

آه مجنون 1403/02/19

نظرات  (۴)

۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۱۴ رضا بنی اردلان‌

سلام حاج احمد عزیز دستمریزاد واقعا شعر بسیار عالی سروده ای مثل همیشه گل کاشتی 🤣🤣🤣❤❤❤❤

پاسخ:
سلام آقا رضا گل . ممنونم از محبتت . خدایی دفتردار وفادار و رفیق نابی بودی برای علی جان .

احمد جان شاعر حماسی و آیینی و دوست عزیزم، از اینکه هر از چند گاهی با اشعار تاثیر گذار و شگفتانه ت ما رو به وجد میییاری، بسیار بسیار ممنونیم... می دونی که چقدر به شعرهات ایمان دارم و همیشه آرزو دارم کتاب ت رو به زودی زود چاپ کنی. از علی و رضای عزیز هم که با ظرفیت بالاشون حمایت کردن از شعر جدیدت سپاسگذارم

کوچک شما سجاد

پاسخ:
سلام سجاد عزیز ، ممنونم از محبتت . شاعر آیینی و حماسی کجا و من بی مقدار کجا ؟

حاج احمد احسنت احسنت عالی عالی

ولی قرار بود این شعر مال من باشه😜

پاسخ:
سلام علی آقا زیاری عزیز 
الان هم متعلق به شماست ❤️
شعر اولیه رو که برات فرستادم خیلی طنز بود ، وسط های کار تغییر کرد و این درآمد 
تازه این هم کلی حذفیات داره ، کاملش خیلی جالب تره که قابل انتشار نیست ☺️☺️

سلام بر استاد گرانقدر و عزیزم حاج احمد بابایی دامه توفیقات

مثل همیشه بنده نوازی فرمودید🙏🙏🙏 قسمت هایی که بهمون زدی بهمون می‌چسبه ولی جاهایی که تعریف کردید رو گردن نمیگیرم☺️ 

علی آقای زیاری خیلی دوست داره که برا ایشون شعر بگی ولی پیشنهاد میکنم ذهن و وقت شریفتون رو خرج همچین شخصیتی نکنید 😁

پاسخ:
سلام علی جان ، ممنونم از محبتت ، عزیز دلی ، عموما افسار شعر دست خود شعره نه شاعر ، روز علی زیاری هم میاد☺️

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی