با توجه به شهادت آیت الله رئیسی و همراهان عزیز ایشان
برنامه پاسداشت نوزدهمین سالروز
عروج استاد حاج محمدرضا آقاسی
لغو گردید .
زمان برپایی سیصد و پنجاه و هفتمین برنامه "شب خاطره"
روایت "شاعر مردم " محمدرضا آقاسی
متعاقباً اعلام می گردد .
با توجه به شهادت آیت الله رئیسی و همراهان عزیز ایشان
برنامه پاسداشت نوزدهمین سالروز
عروج استاد حاج محمدرضا آقاسی
لغو گردید .
زمان برپایی سیصد و پنجاه و هفتمین برنامه "شب خاطره"
روایت "شاعر مردم " محمدرضا آقاسی
متعاقباً اعلام می گردد .
با سلام
هشتمین رئیس جمهور ایران ، شهید آیت الله دکتر سید ابراهیم رئیسی که سه سال قبل همزمان با میلاد امام رضا علیه السلام به ریاست جمهوری رسید ، در شب میلاد امام رئوف آسمانی شد و در ملکوت اعلا آرام گرفت .
از دیروز عصر که اخبار ضد و نقیض حادثه را شنیدیم ، دعا می کردیم خدا بخیر بگذراند و این خادم خوش ذات و خیرخواه و دلسوز را به ملت ببخشد ، دیشب خیلی ها نخوابیدند و نگران بودند . آرزو می کردیم خبر خوش سلامتی اش را بشنویم :
امشب دل ما برای تو می سوزد
ای کاش که با معجزه ای برگردی
و صد افسوس که ...
او در این مدت تلاش های بسیاری برای پیشرفت و آبادانی کشور کرد . بر خلاف رئیس جمهور راحت طلب قبلی ، جمعه ای نبود که به استراحت بپردازد . خوش بحالش که تمام سعی و تلاشش را کرد و روسفید به ملاقات پروردگارش رفت .روحش شاد و مهمان آقا امام رضا ان شاءالله .
بسم رب القادر بی انتها
آن خدای مالک روز جزا
آن خدای داور با اعتدال
ذره ای پیشش نگردد پایمال
می نویسم از گروهی اینچنین
تا نماند این رسالت بر زمین
می نویسم از کسانی که فقط
یک هنر دارند ، آنهم بس غلط
یک نفر در بین شان خوشنام نیست
گام ما ، با گام شان ، همگام نیست
سابقه دارند در برخی امور
قطر آن پرونده ها گشته قطور
من خبر دارم ز پشت پرده شان
از تمام کرده و ناکرده شان
کاش مالی بود و اخلاقی نبود
آشکارا بود و قاچاقی نبود
کاش مانند شهیدش بود او
اهل منطق بود و مرد گفتگو
حرف می زد ، منتها ملزم نبود
روی قول خود کمی محکم نبود
بارها حرف خودش را پس گرفت
او اثر از هر کس و ناکس گرفت
هر کسی که دزد شد ، محبوب تر
هر که بدتر شد ، برایش خوب تر
خوب ها را از خودش می راند او
بر هوا می داد آب و آبرو
کاش تیمش ، تیم پای کار بود
ناظری بر کار پیمانکار بود
با پشیزی رام پیمانکار شد
وام دار مرد بی مقدار شد
گوهر پاکی خود را می فروخت
بس دهان هایی که با اغفال دوخت
کاش می دانست راهش راه نیست
آخر این تیرگی جز چاه نیست
فکر کرده تا قیامت ماندنی است
تا ابد این جامه ها پوشیدنی است
می رسد روزی که این کت را به زور
از تنش کنده ، شود راهی گور
می رسد آن روز و غوغا می شود
هر کسی بد کرده رسوا می شود
هر کسی که ذره ای بد کرده است
با خودش آتش فقط آورده است
هر کسی هم که سلامت بوده است
تا قیامت خاطرش آسوده است
الغرض گفتم تمام حرف را
تا رسم حالا به اصل ماجرا
هر که از نام پدر بالا رود
عاقبت چوب ترش را می خورد
می گذارم من قلم را بر زمین
چون که آقاسی سروده اینچنین :
"جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بیت المال را خاموش کن "
آه مجنون 1403/02/30
با سلام
سوم خرداد امسال یعنی 1403/03/03 ، مصادف است با نوزدهمین سالروز عروج استاد عزیزمان زنده یاد حاج محمدرضا آقاسی . همان عارف شوریده ای که رهبر قرزانه انقلاب در پیام تسلیت شان ، ایشان را شاعری آزاده و بسیجی نامیدند و حادثه غم انگیز فوت ایشان را ضایعه ای برای هنر و ادبیات متعهد کشور به ویژه شعر مذهبی و انقلاب به شمار آوردند .
امسال نوزهمین پاسداشت شاعر شیعه نامه به همت حوزه هنری انقلاب اسلامی در خ سمیه ، تالار سوره برگزار می گردد .
ای علی سیف عزیز و مهربان
شهردار خوش لباس و خوش بیان
طبع شعرم را به جوش آورده ای
باز ما را در خروش آورده ای
قفل از بند زبانم باز شد
یک دو بیتی آمد و آغاز شد
رفتی از این منطقه ، یادت بخیر
یاد دفتردار معتادت بخیر
اعتیادش بر تو بیش از دیگران
نزد تو در هر زمان و هر مکان
همدل و همراه بود و هم نژاد
از دل و جان داشت بر تو اعتقاد
هر زمان زنگی زدم ، دفتر نبود
عادت زشتی ازین بدتر نبود
گفت : با دکتر مراسم رفته ایم
یادبود حاج قاسم رفته ایم
گفت : دکتر با امیر و با وزیر
گرم صحبت هست ، وقتش را مگیر
ارزش وقتش گران تر از طلا
او به خدمت گشته بی حد مبتلا
وقت خود را وقف مردم کرده او
خانه را ، کاشانه را گم کرده او
روز و شب در متن هجرت بوده است
او فقط در فکر خدمت بوده است
گفتمش : بس کن ، مگو این حرف را
کی سزد خالی ببندی پیش ما ؟
من خودم مسئول آنجا بوده ام
کل آن محدوده را پیموده ام
کل آن محدوده یک هکتار نیست
کار آنجا بازی است و کار نیست
کار را در متن شهری دیده ام
از شما جز راحتی نشنیده ام
راستی آن قول دیروزه چه شد ؟
عرصه های قصرفیروزه چه شد ؟
گفته بودی یک شبه حل می شود
هرکه با ما نیست ، منحل می شود
گفته بودی در درآمد شاخصیم
اصل جنسیم و نژاد خالصیم
گفت : باشد ، جان من بگذر ز ما
پس گرفتم هر چه گفتم ز ابتدا
بگذریم از بحث مان با اردلان
حرف ها آسان بیاید بر زبان
خاطرات خوب ما یادش بخیر
با مجید و مجتبی یادش بخیر
رفته ای از پیش ما ، جانم ، علی !
خوب می دانی و می دانم علی !
در سلامت ، تو زبانزد بوده ای
سالم و پاک و مقیّد بوده ای
دوستت دارم حسابی ای علی
جای تو اینجاست در قلبم ، ولی
شک نکن در اشتباه افتاده ای
باز از چاله به چاه افتاده ای
کاش می ماندی ، نمی رفتی عزیز
تا نمی گفتم چنین شعری تمیز
جان هر دو خوی مولا را بجو
همچو مجنون ، بوی لیلا را بجو
آه تو گر بوی لیلایت دهد
در میان عاشقان جایت دهد
ای برادر همچو مولا ، شیر باش
از تملق ها علی جان ! سیر باش
سیر شو تا چشم جانت وا شود
باطنت چون ظاهرت زیبا شود
هر کسی نان دلش را می خورد
بار اعمال خودش را می برد
تا قیامت فاصله بسیار نیست
فرصتی آنجا برای کار نیست
درک کن این فرصت کوتاه را
با دلت بین آخر این راه را
آخر این راه جز دیدار نیست
تا ابد پاینده روزگار نیست
جای درس و مدرک و پست و مقام
فکر مردم کن علی جان ، والسلام
آه مجنون 1403/02/19
این عکس را من امروز
از مجتبی* گرفتم
او کودکانه خندید
من بی هوا گرفتم
او نور کار ما بود
مانند ماه و خورشید
با آن نگاه شیرین
ذوقم دوباره جوشید
ذوقم دوباره گل کرد
چون قطره های باران
تا شعر نو بروید
از نونهال افغان
دستان کوچک او
یاری گر پدر بود
دست دعای بابا
همواره کارگر بود
کاری بزرگ می کرد
دستان کوچک او
مردانه کار می کرد
آرام و بی هیاهو
استاد کوچک ما
با کار آشنا بود
با دست و پای خسته
آموزگار ما بود
ای مهربان عالم
ای آنکه دستگیری
لطفاً مواظبش باش
تا او رسد به پیری
آه مجنون1403/02/07
* آقامجتبی در کلاس دوم دبستان درس میخونه و روزهای پنجشنبه و جمعه ، به پدرش که استاد بنا است کمک می کنه . آقا مجتبی بسیار خوش اخلاق ، صبور ، مهربان و حرف گوش کن و سخت کوشه . خدا حافظش باشه ان شاءالله .