آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

وبلاگ اشعار ، خاطرات ، عکس ها و دلنوشته ها

آه مجنون ، بوی لیلا می دهد

سلام . از کودکی علاقه زیادی به شعر و حفظ آن داشتم . اولین سروده ام غزل عاشقانه ای بود با این مطلع : شود آیا که شبی آید و ما یار شویم ؟ فکر معقول نماییم و گرفتار شویم ؟ شود آیا شنوم پاسخ آری ز لبش ؟ و .... که البته نشد و آن شب و پاسخ نیامد .

زمستان 1373 و در 13 سالگی با استاد عزیزم زنده یاد حاج محمدرضاآقاسی رضوان الله تعالی علیه آشنا شدم و این آشنایی و دوستی دو طرفه تا سوم خرداد 1384 ادامه یافت .

شعرهایم عموماً بخاطر اتفاق هایی است که در اطرافم رخ می دهند . متاسفانه برخی از آنها را به دلیل عدم ثبت از دست داده و فراموش کرده ام . این وبلاگ را با هدف ثبت و انتشار اشعار ، خاطرات و گاهاً تصاویر خاطره انگیز ، بعد از تعطیلی ناگهانی میهن بلاگ به راه انداختم . هر چند : شاعر نی ام و شعر ندانم گفتن / من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم .

خوشحال خواهم شد با نظرات و پیشنهادات خود همراهی ام کنین . یاحق

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمد بابایی» ثبت شده است

 

شیعه و عافیت ؟  وامصیبت !
دین و اشرافیت ؟ وامصیبت !

 

ای شماییکه در خود خزیدید !
شیعه راستین یزیدید !

 

 

حاج محمدرضا آقاسی (ره)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۴۹
احمد بابایی

صلی الله علیک یا اباعبدالله


ای تشنه شهید سربریده
دل از سر و از پسر بریده

در ظهر عطش مگر چه دیدی ؟
کز جان و جهان نظر بریدی

ای آب حیات دین احمد !
وی کشتی امّت محمّد !

تو نوح تمام ماسوایی
تاج سر عرش کبریایی

حبّ تو اقامه نماز است
ذکر تو هماره دلنواز است

 

محمّدرضا آقاسی (ره)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۱
احمد بابایی

    باسلام

     درست در دی ماه سرد سال 1382 که زلزله ویرانگر بم رخ داد ، در یکی از شب های سرد دوره آموزشی خدمت سربازی ام در آموزشگاه نظامی شهدای کرمانشاه واقع در کیلومتر 17 جاده کامیاران ، به یاد تمامی دوستان خوبم افتادم که در بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین ـ پیشوا سال های بسیار خوب و خاطره انگیزی را با هم سپری کردیم .

از مهرماه 1378 تا تیرماه 1382 که مشغول تحصیل بودم با عزیزانی آشنا شدم که بهترین بودند . یاد همه آن عزیزان در یادم جاودانه است . ماحصل یاد آن شب دوستان سرودن شعری شد که در ادامه می خوانید :

 

به نام آن خدای مهربانی
که جان را داده یار و یاورانی

کنون دارم برایت راستانی
که شاید یک شبی قدرش بدانی

حکایت می کنم از یاورانم (1)
همان یاران خوب هم زمانم

همان جویندگان دانش و فن
همان همدوره های دوره من (2)

همانانی که از جنس بلورند
زلال و پاک و شفافند ، نورند

همانانی که خورشیدند و مهتاب
زلال و پاک و شفافند چون آب

همانانی که محکم همچو کوه اند
سراسر هیبت و عزم و شکوه اند

همانانی که هستند یادگاری
به امروز و به فردای نداری

همانانی که در آن حوزه عشق
بنا کردند با هم موزه عشق

چه عشقی ؟ عشق خدمت ، عشق ایثار
خداوندا ! تو ایشان را نگهدار

کی اند اینان ؟ بسیجیان عاشق
همان فجر و سحر ، یا صبح صادق

همانانی که جنگیدند و رفتند
حیات دیگری دیدند و رفتند

سحرگاهان چو بالی باز کردند
پری بر هم زده پرواز کردند

 ***
نمی دانم چرا در یادم امشب (3)
به یاد قبل ها افتادم امشب

شبم دریاست امّا بی کرانه
دلم دارد هوای صد بهانه

بهانه دارد از یاران حوزه
هم از این دارد و هم آن حوزه

هوای یار در سر دارم امشب
به یاد اصغر (4) و سردارم (5) امشب

هوای جعفر پاک و صمیمی
و گاهی هم فواد و گه ندیمی

و مهدی قاسمی ، گه مصطفی (6) را
گهی آبیاریان ، گه مجتبی را

 و اردستانی محسن یار بعدی
و سید مجتبی یزدی و مهدی (7)

رسول گوهری و پیرهادی
و مهری (8) و ابوالفضل مرادی

امیر جابری و میرزایی (9)
و هادی صدیقی ، مهدی بابایی

و ناصر زاهدی ، بعدی قباخلو
علی اکبر (10) ، علی ی قهرمانلو

و مهدی ی قمی و ذرتی پور
و اسماعیل علی آبادی شور

و عبدالله سلطانی ، ابوذر
و سلطانی (11) و عبدالله آذر (12)

درخشان پور و بهنود و خدایی
و محسن خادمی ، صادق صفایی

محمد کاشکی ، کیخا و شاهین (13)
و گاهی سید عبدالله (14) و یاسین (15)

و گودرزی محمد ، خسروبیگی
ندارم قافیه ، خوردم به تنگی

جواد برزده ، قاسم برکان
رئیسی ، خاوری ، نوری و میشان

حمید چاردلی ، عبدالعلی پور
نقیب و غفاری ، آیت ، قلی پور

حسن عبدالعلی پور شربیان
شکاری ، مصطفی فشکی فراهان

سعید (16) و کاظم (17) و مسعود (18) و یعقوب (19)
علی افشاری ، فخاری محجوب

محمد هوشمند و اصفهانی (20)
که نام جملگی شد جاودانی

در آخر هم به رسم خودنمایی
منم احمد ، منم احمد بابایی

 
رمضان 1382
 

توضیحات :
1) اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی ورامین ـ پیشوا
2) سال های 1378 تا 1382
3) یکی از شب های آموزشی در کرمانشاه
4) اصغر عبدالهیان بجستانی
5) علیرضا کثیری مشهور به سردار
6) مصطفی تاجیک اسماعیلی
7) مهدی رجبی
8) حمید مهری
9) بهروز میرزایی
10) علی اکبر حسنی تبار
11) حمید سلطانی
12) عبدالله آذری
13)شاهین احمدی
14) سید عبدالله طباطبایی
15) یاسین خسروبیگی
16) سعید اردستانی
17) کاظم مشفق
18) مسعود نظری
19) یعقوب رئیسی
20) مجید اصفهانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۵۵
احمد بابایی

   

      دوره تلخ ریاست جمهوری حسن روحانی در حالی رو به پایان است که کام مردم تلخ تلخ است . بزرگترین ایرادم به آقای روحانی کار نکردن و نگاه بالا به پایین اوست . او نه کار کرد و نه با کارشکنان برخورد و معتقدم خودش نیز از کارشکنان بود ، تاریخ بعدها خواهد نوشت . شک ندارم که خدا از او نخواهد گذشت و آخرت سختی در انتظارش خواهد بود .

     او فرصت های بسیاری را از دست داد و با میراث گرانبهای امام و شهدای عزیز خائنانه برخورد کرد . با دشمنان قسم خورده این ملت خندید و بر دلسوزان این آب و خاک پرخاشگرانه شورید . باید بپذیریم جنس حسن روحانی ، جنس رئیس جمهور در تراز جمهوری اسلامی نبود و اساساً انتخاب او اشتباهی بزرگ بود . اگر از انتخاب اشتباه او در دوره اول که ماحصل عدم توافق نامزدهای اصولگرا بود بگذریم ، انتخابش برای دوره دوم اشتباه بزرگتر بود . قالیباف در مناظرات سال 96 درست گفت که : " درختی که چهارسال ثمر ندهد ، دیگر ثمر نخواهد داد " . معتقدم نقش ما مردم در تعیین سرنوشت بسیار مهم است . برخی این نقش را شوخی گرفته اند و ضربه اش را نیز بارها خورده ایم . وقتی بین دستپخت دو نانوا و یا دو آشپز حتی با مواد یکسان تفاوت است مگر می شود بین دو فرد در قامت ریاست جمهوری تفاوتی نباشد ؟؟؟  بگذریم ... شعر "مصیبت عظما" تقدیم به شما عزیزان :

 

گرچه تلخم ولی ... به نام خدا
می نویسم برای خاطره ها

می نویسم ز درد این مردم
می نویسم بخاطر شهدا

می نویسم ... جناب روحانی !
می نویسم آهای ! سر به هوا

دوره ات هم رسید آخر سر
گرچه مانند صد شب یلدا

بخشش تو محال ممکن شد
من حلالت نمی کنم بخدا

عمر ما را سیاه کردی تو
می سپارم تو را به دست قضا

مطمئناً قیامتی هم هست
وعده ما فقط به روز جزا

در قیامت مقابلت هستم
می نشینم برابرت آنجا

با کلید دروغ و با نیرنگ
با پلیدی و تهمت و غوغا

رأی ناپلئونی حرامت کرد
تا به امروز که شدی رسوا

وعده هایت دروغ و پوشالی
کارهایت همه توهم زا

ارزش پول ملی ام گم شد
کو ؟ کجاست ارزش ویزا ؟؟

آب دریاچه ارومیّه
گفته بودی می کنی احیا

قول صد روزه ات دروغی بود
و چه آسان نموده ای حاشا

قطع آب دیار خوزستان
بدتر از ظلم ظهر عاشورا

یک وزیر خدوم کشور دوست
من ندیدم میان این وزرا

قیمت مرغ را خبر داری ؟
شده هم قیمت قزل آلا ؟

دست ما که نمی رسد برگوشت
می خورم جای آن فقط سویا

قیمت آهن و گچ و سیمان
قیمت شیر و روغن و خرما

قیمت خودرو و زمین و ملک
با تو رد شد ز مرز واویلا

جان احمد خبر نداری تو
یا که جمعه نیامده گویا ؟

ای حسن جان مادرت برگرد
تا که بدتر نگشته این دعوا

با رئیسی همیشه بد کردی
در خفا و نهان و در پیدا

گفته ای : نیست مرد میدان او
مرد میدان فقط منم تنها

من قوی و سخنور و حاذق
او ضعیف است و بی سر و بی پا

او برنز است یا مس و مفرغ
ارزش من همیشه قدر طلا

من حقوق دان و صاحب مدرک
خوانده ام دکترا حقوق جزا

با وجود چنین توانایی
با جنابم برابر است آیا ؟؟

بشنو اینک جناب روحانی !
ای که هستی مصیبت عظما

کل ملّت ز تو گریزانند
فی المثل مرتضی و روح الله

صادق و مصطفی و اسکندر
هم سمیرا ، سمیّه و شهلا

حکم اینان برای تو مرگ است
کل مردم داده اند فتوی

خواهشی از خدای خود دارم
ای خدا خود عنایتی فرما

قلب ما را خودت سروری بخش
داریم  از تو : التماس دعا

این دعا را خودت اجابت کن
زودتر حکم او شود اجرا   

آه مجنون ـ 1400/05/12

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۰۷
احمد بابایی

 

 

بیا ای قطره یکدم اهل دل شو

ز خود بگذر ، به دریا متصل شو 

 

محمدرضا آقاسی (ره)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۰ ، ۰۸:۵۴
احمد بابایی

 

سلام

    بعد از تعطیلی یکباره میهن بلاگ آمدم اینجا . شاید بیشترین دلیل راه اندازی این وبلاگ ، پیشنهاد دوست خوبم آقامجید نقدی بود که اصرار داشت شعرها را در جایی ثبت کنم و طبیعتاً اینجا جای مناسبی به نظر رسید . نظرات شما جالب و مشوق خواهد بود . 
 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۰۳
احمد بابایی